فال حافظ تو در این لحظه از زندگی تو:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
تفسیر:
با آن که گسستی، دوستی آغاز کن.
متن کامل غزل بسیار بسیار زیبای تو: کلیک کن.
________________________________________________
فال ها و رازهای بیشتری از لسان الغیب می خواهی؟ این چند فال را دریاب:
فال حافظ : دو بیت + یک راهنمایی برای تصمیم درست
فال حافظ : دو بیت + توصیه ای مشترک با سعدی
فال حافظ : دو بیت + یک تفسیر خیلی کوتاه و گویا
فال حافظ : دو بیت + راز رسیدن به آرامش
فال حافظ : دو بیت + راهی که لسان الغیب پیش پایت می گذارد
فال حافظ : دو بیت + خبرهای خوش در راه است
فال حافظ : دو بیت + یک نصیحت پدرانه از لسان الغیب
فال حافظ ؛ دو بیت + یک تفسیر حکیمانه از لسان الغیب
فال حافظ ؛ دو بیت + دو روی سکه که برایت عیان می شود
نمونههایی از تبیین ساختار منسجم غزلها
بخشی از مقاله تیمور مالمیر
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان
غزلیات حافظ را ذیل چهار ساختار قلندری، عاشقانه، عرفانی و رندی طبقهبندی کردهایم.
برخی طبقات همچون رندی یا عرفانی به سبب شمولی که دارند، به شاخههای دیگر نیز قابل تقسیمبندی هستند. ساختار رندی گستردهترین ساختار در غزلهای حافظ است؛ بدین صورت که گاهی طرح غزل مثلاً برای مدح است، اما مدیحههای وی با مقدمهای که دارد، به گونهای است که نشان میدهد قصد او در مدح بیان اندیشههای خویش است.
ساختار رندی برای نقد کار یا اندیشه و تدبیرهای نادرست به کار رفته است. گاهی شاعر برای مبارزه با این اندیشههای نادرست، ارتکاب اعمالی خلاف شریعت را اظهار کرده است. چنین مواردی را در حوزۀ قلندری مطرح کردهایم، لیکن اگر در طرحهای دیگر نظیر مدح با اینگونه اعمال مبارزه کرده، آن را در ساختار رندی مطرح کردهایم.
در اینجا با توجه به محدویت فضای مقاله برای تبیین انسجام غزل حافظ، از هر یک از ساختارهای چهارگانه، غزلی را انتخاب کردهایم. انتخاب این غزلها با توجه به طولانی بودن و ظاهر گسستة آنها بر اساس اظهار نظر دانشجویان درس حافظ یا شرحهای حافظ صورت گرفته است. طرح غزلهایی که ساختار عاشقانه دارد، پیوسته است و پیچیدگی ندارد. با وجود این، برای تبیین ساختار عاشقانه نیز یک غزل نقل میکنیم.
1- ساختار رندی
1- ستارهای بـدرخشید و مــاه مجلس شد
دلرمــیدۀ ما را رفیق و مــونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آمــوز صد مدرس شد
3 -به بــوی او دل بیمار عـاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
5- خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
طربســرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یــار منش مهندس شد
7- لب از ترشح مــی پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شـد
کــرشمة تو شرابــی به عاشقان پیمــود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
9- چو زر عزیز وجود است نظم منآری
قبــول دولتیان کیمیای این مس شـــد
ز راه میــکده یاران عنان بگــردانیـــد
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
ساختار رندی این غزل مبتنی بر مدح است در چند بخش: بخش اول در حکم مقدمه یا تشبیب قصاید مدحی است که در اینجا دربارۀ آزادی شراب و راز گشایی آن و اهمیتش سخن گفته است (ابیات1–4).
تعابیر ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد، نگار مکتب نرفته، ولی مسأله آموز صد مدرس، آنکه به بوی او دل بیمار عاشقان فدای عارض نسرین و چشم نرگس میشود، آنچه گدای شهر را میر مجلس میکند و مس را زر میسازد، همه با بیت پایانی (بیت10) و میکده مرتبط است و گواه آن است که این تعابیر وصف شراب است.
بیت دوم با توجه به علم لدنّی و اینکه پیامبر و ولی بیتعلّم، از باطن خویش صاحب علم میشود (غزالی،1371: 34- 35) ممکن است به علم لدنّی اشاره داشته باشد، لیکن با توجه به طنز حافظ در مصراع دوم، این نگار شراب است که در سنت شعر فارسی و حافظ راز گشاست، منتها راز گشایی آن رو کردن دست مدرّس است.
غمزه در بیت دوم با کرشمه در بیت هشتم یکی هستند. واژۀ مصطبه در بیت چهارم هم آن را تأیید میکند.
به اعتبار بهار که فصل عشرت و می نوشی است، در بیت سوم میگوید دل عاشقان فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد، چون نسرین و نرگس مظهر و نشانة بهار هستند. با توجه به آنکه شراب از لوازم عاشقی است، در بیت چهارم میگوید وقتی شراب آشکار و متجلّی است، عاشق صدر نشین است. تعبیر «نگار من که به مکتب نرفت» مشهور است که اشاره به شاه شجاع است؛ قاسم غنی مینویسد که شاه شجاع «عشق وافری به کسب علوم داشت. شرح مختصر ابن حاجب را که از تألیفات قاضی عضد است، نزد او آموخت.
شاه شجاع کم یا بیش آشنایی که با علم و ادب و نظم و نثر داشت، در طی همصحبتی با اهل فضل و ادب از قبیل قاضی عضد مزبور و غیر او به برکت قوۀ حافظة خوبی که دارا بوده، بهدست آورده بود و الا مدرسه و مکتب منظّم ندیده بود و چنانکه خواجه حافظ در غزلی او را میستاید: نگار من که به مکتب… مکتب و مدرسه مرتّبی نداشته است.» (غنی،1369: 100).
این نکته که غزل مذکور در مدح شاه شجاع باشد، ممکن است بر اثر ذکر ابوالفوارس در بیت پنجم باشد، اما قاسم غنی به سبب عدم توجهی که به ضرورت ساخت منسجم حافظ وجود داشته، تلاش نکرده تا طرح آن را منظم سازد و بر اساس آن طرح منسجم، مشخص کند که ممدوح کیست یا اصلاً وضع مدح در این غزل چگونه است. بخش دوم یعنی بیت پنجم تخلص است؛ یعنی از مقدمه به مدح گریز میزند.
در این بیت، میگوید تجلّی دوبارۀ شراب (معنی دیگرش آن است که مدتی شراب ممنوع بوده و حبس شده و به تعبیر ضمنی بیت اول در محاق بوده). نتیجة آزادسازی آن توسط ابوالفوارس (=شاه شجاع) است؛ یعنی راه رسیدن به آب خضر و جام اسکندر یا مطابق برخی نسخهها جام کیخسرو، رو آوردن به جرعه نوشی ابوالفوارس است. بخش سوم (ابیات6-8) مدح است؛ بیت ششم مدح است؛ بدین صورت که ماه نو مهندس طربسرای محبت (=دل) شده و بدین سبب معمور و آباد است (به اشارۀ ابروی ممدوح کارها صورت میگیرد).
در مقابل زمانی که مهندس آن نادان و کج انداز بود و موجب غم و خرابی دل بود. بیت هفتم ادامة مدح است، منتها به روش نصیحت میگوید باده را آزاد کردهای اما نباید به فسق مباهات کرد. بیت هشتم ادامة مدح قبلی است که با آزادسازی شراب، ظاهرسازی علم و عقل (= نیرنگ) را به پایان رساندهای. بخش چهارم (بیت9) مفاخره و حسن طلب است. بیت دهم از سویی حسن طلب است با توجه به اشارۀ مفلسی، و از سوی دیگر، ادامة نصیحت به شاه است: بدین ترتیب ارتباط آغاز و انجام غزل روشن میشود: مقدمه درباره شراب است نه برای ترویج آن، بلکه به منظور رفع حصر آن تا پردهای بر سر صد عیب نهان نباشد، و اگر هم مدحی صورت گرفته، مدح راستی و آزادی در مقابل نیرنگ و ظاهرسازی است.
2- ساختار عرفانی
1- ای نسیم سحــر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طـور کجا موعد دیدار کجاست
3- هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرارکجاست
5- هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
بـازپـرسید ز گیسـوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
7- عقل دیوانه شد آن سلسلة مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بـی یـار مهیا نشود یـار کجـاست
9- حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فـکر معقول بفرما گل بی خـار کجاست
طرح غزل، جستجوی منزلگاه یار و به تعبیر دیگر جستجوی حقیقت است.
در بیت نخست، پرسش است از خانة دوست (با معنی ثانوی اشتیاق شدید). در بیت دوم، از تاریکی و ناپیدایی خانه یاد کرده تا بگوید در جستجو نیازمند شعله و روشنی هستیم.
نمونه ای را به تلمیح آورده است که روشنی را یافت، اما هم او نیز نتوانست به آن راه یابد و«لن ترانی» شنید در ابیات3-5 از اینکه در راه ناگشاده و تاریک، امکان لغزیدن هست و نباید تند رفت و هرکس مثل ما نیست، او را تکفیر کرد، یاد کرده است، همچنین میگوید سخن راهیابی مثل سخن موی مجعد است که تاری ازآن هزار کار میکند.
با این وصف، چقدر مضحک است که کسی در چنین حادثه و جایی و راهی بر دیگری طعنه بزند. در بیت ششم تفاوتی میان گیسوی شکن بر شکن با شب تار و ره وادی ایمن نیست. اینها بیانگر مشکلات سلوک هستند. در بیت هفتم از راهنمایی عقل یاد کرده که در این راه، بیعقل شده (طرح بن بست فلسفی) و جواب گفته که با عشق میتوان راه یافت و از مظاهر آن مثل سلسلة مشکین و ابروی دلدار یاد کرده است.
در بیت هشتم مزایای روش عاشقانه را بازگفته است که با آن میتوان یگانگی بهدست آورد و یار را یافت، در مقابل راه عقل که همه چیز هم که مهیا باشد باز وصل ممکن نیست، چون «عقل تا درگاه ره می برد، اما اندرون خانه ره نمیبرد، آنجا عقل حجابست و دل حجاب و سر حجاب» (شمس،1369: 180). در بیت نهم به بیان چرایی تاریکی و پر پیچ و خم بودن راه رسیدن اشاره کرده و آن را لازمة عاشقی شمرده است.
3- ساختار عاشقانه
1- ماهماین هفته برون رفت و به چشمم سالیست
مـردم دیـده ز لطف رخ او در رخ او
3- میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
ای که انگشت نمایی بهکرم در همه شهر
5- بعــد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
مژدهدادنــد که بر ما گذری خواهی کرد
7-کوه انـــدوه فراقت به چه حالت بکشد
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
عکس خود دید گمان برد که مشکینخالیست
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
وه که در کارغــریبان عجبت اهمالــیست
که دهان تو در این نکته خوشاستدلالیست
نیت خیــر مــگردان که مبـــارک فالیست
حافظ خسته کهاز ناله تنش چون نالیست
طرح غزل برای بیان هجران و دردسرهای آن است: بیت نخست، دربارة مشکل هجران دوست مثل ماه است (با توجه به زیبایی و در محاق رفتن آن). بیت دوم دربارة زیبایی دوست است تا نشان دهد دوری از او چقدر مشکل است. بیت سوم مبالغه دربارة زیبایی دوست است؛ با این تعبیر که در عین کودکی عشق آفرین است؛ یادآور برتری بر حسن یوسف که با همة زیبایی وقتی بالغ شد، فتنة عشق به پا کرد:
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را (حافظ،1367: 98).
در بیت چهارم از دوست طلب لطف کرده. بیت پنجم نیز مثل دوم است تا در بیت ششم طلب دیدار را تکرار کند. بیت هفتم نیز مثل بیت نخست بیان درد فراق است؛ تکرار مضمون بیتهای اول و هفتم نشان میدهد همة غزل طلب دیدار برای پایان یافتن هجران است؛ هجرانی که سببش سفر نیست، بلکه در پرده رفتن است. به این سبب است که در بیت چهارم به انگشت نمایی او در شهر اشاره شده است. اینکه در برخی نسخهها در بیت اول به جای این هفته، از شهر نقل شده: «ما هم از شهر برون رفت» وسوسة ایهام تناسب شهر و ماه بدون توجه به ساختار غزل موجب این تغییر شده است.
4- ساختار قلندری
1- دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شــد آشکارا
کشتــی شکستگانیم ای بــاد شرطه برخیز
باشــد که بــاز بینیم دیــــدار آشنا را
3- ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیــکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقة گل ومل خوش خواند دوش بلبل
هــــات الصبوح هبّـــوا یا ایها السکارا
5- ای صاحب کــرامت شکــرانة سلامت
روزی تفقّدی کن درویش بینـــوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مــــروت با دشمنان مـــدارا
7- در کــوی نیک نامی ما را گـــذر ندادند
گـــر تــو نمیپسندی تغییر کن قضارا
آن تلخ وش که صوفی امّ الخبائثش خواند
اشهــی لنا و احلــی مــن قبلة العذارا
9- هنگام تنگدستی در عیش کوش و مست
کاین کیمیای هستی قارون کند گـــدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتتبسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خــارا
11- آیینه سکنــدر جــام مـی است بنگـر
تا بــر تـــو عرضه دارد احوال ملک دارا
خـــوبان پارسی گـــوبخشندگان عمرنـد
ساقـــی بــده بشارت رنــدان پارســارا
13 حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکـــدامن معــــذور دار مــا را
ساختار این غزل بدین صورت است: ترسیم وضع بد موجود، درخواست تغییر به صورت طلب کمک همراه با تهدید، ترسیم وضع اهل قدرت که باید مشکل را حلّ کنند و بیتوجهی آنها، اصرار برای حلّ مشکل و نومیدی، پناه بردن به راه حلّ ناگزیر؛ یعنی عاشقی و لوازم آن، مثل باده نوشی و توصیف خوبی آن در مقابل بدی صوفیان و روش صوفیانه. بنا بر این، در عین تعدّد مطالب، غزل منسجم است، اما ساختار تو در تو دارد؛ در بیتهای اول و دوم وضع خود را ترسیم کرده است که درماندگی است؛ درماندگی که زادۀ کردار دیگران است.
در بیت اول طرح مشکل – دل از دست رفتن و طلب کمک و در بیت دوم نمونه و مصداقی از مشکل سخت و نوع کمک آورده است(در کشتی شکسته). در بیت سوم به وضع مطلوب دیگران اشاره کرده (حاکمان و قدرتمندان بی درد ظالم) و در عین طلب کمک از آنان، خواسته تهدیدشان کند که وضع همین گونه نخواهد ماند.
توانایی کمک کردن را یک فرصت خوانده است. بیت چهارم ادامة بیت سوم است: از کسانی که غافل از دیگران در موضع قدرت هستند، درخواست میکند که از غفلت برخیزید و به هوش باشید، منتها آن را بر زبان بلبل نهاده است که مرغ سحری و بیدار کننده است. حلقة گل و مل اگر گفته، بیشتر منظورش همان کسانی است که در گل و مل غرق هستند. بنابراین، بیت چهارم نیز وصف وضع و کردار همان ظالمان بیدرد است که مست هستند و در گل و مل غلت میزنند، در مقابل خود که در دریا با کشتی شکسته درمانده است.
آنگاه دوباره از آنان درخواست کمک کرده است. گویی کشتی شکستهای است که به دریا فرو میرود، موجی او را بالا میآورد، درخواست کمک میکند، دوباره فرو میرود، اما اهل سلامت به عوض کمک کردن و تغییر این وضع رقت انگیز، دوباره خرده میگیرند. شاعر قلندر، یک راه بیشتر پیش روی خود نمییابد؛ راهی که او را نجات میدهد و هم دست ریاکار و دروغین طرف مقابل (صوفی) را رو میکند: پناه بردن به باده که از لوازم عشق است، در مقابل زهد خشک صوفی. بیت پنجم مثل بیت سوم است که نیکی را فرصت شمرده است و بیت ششم برای توجیه کمک است که طلب را تأکید میکند.
بیت هفتم در جواب کمک نکردن به بهانة بدنامی است. بیت هشتم بیانگر فاصلة گفتار با کردار است؛ گویندة سخن قبل که میگفت شما بدنام هستید، در عمل خودش بد است مثل گویندۀ «الخمر امّ الخبائث» که سخن نیکی است و نقل حدیث نبوی است، اما در عمل کار بد یعنی بوسیدن دوشیزگان را انجام میدهد.
بیت نهم بیان نومیدی است از مخاطبی که درخواست کمک از او کرده بود و تکیه بر خویش آن هم به کمک باده که رازگشاست؛ از خوبی آن، همین بس که نشان داد افرادی که ظاهرشان خوب است و آدمی برای حلّ مشکل به آنان مراجعه میکند، با محک باده روشن میشود که چقدر ناخوب هستند.
بیت دهم از ساختار غزل دور است. اگر جزو غزل باشد، باید پس از بیت سوم بیاید، اما در نسخههای کهن نیست. سلیم نیساری این بیت را افزوده بر متن دانسته است (نیساری،1385: 97). بیت یازدهم خطاب به اهل قدرت است که کمک نکردهاند و آنان را از جاه طلبی بیمناک میکند و نشان میدهد که آنان هم با استفاده از شراب رازگشا عاقبت دردناک راز راخواهند یافت. بیت دوازدهم بیان نومیدی مطلق از قدرتمندان است که آنان برای خودشان هم کاری نمیتوانند بکنند (ضمن بیان نصیحت که اگر به دیگران کمک نکنید، عاقبت ناخوشی مییابید).
با نومیدی از اصحاب قدرت به دامان خوبان میآویزد که بخشندة عمر هستند، و در بیت پایانی حرف نهایی خود را که بیان نومیدی از شیخ و حاکم است بیان کرده، منتها با طنز ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را، تا بگوید شما ناپاک هستید و شما غلط کردهاید و باید شما عذرخواهی کنید. چنین سخن گفتنی، آخرین فریاد کسی است که در کشتی شکسته نشسته و در حال غرق شدن است.
ادامه دارد…