میزیتو
بلیط هواپیما فلای تودی
فال حافظ

فال حافظ 5 اسفند : دو بیت + وفای به عهد از خصلت های نیکوی شما است

تبلیغ در عصر ترکیه

فال حافظ تو در این لحظه (فال حافظ 5 اسفند):

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم

انسان قابل اعتمادی هستید و وفای به عهد از خصلت های نیکوی شما است. به خاطر صداقت و دل پاکی که دارید هرگز سراغ نیرنگ بازی و فریبکاری نمی روید، همین ها باعث شده بین مردم محبوب باشید.

افراد حسود به دنبال آسیب زدن به شما هستند، مراقب آن ها باشید و به خداوند توکل داشته باشید که پیروزی حتمی است.

متن کامل غزل: اینجا
______________________________________

رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:

فال حافظ : دو بیت + هرگز سراغ نیرنگ بازی و فریبکاری نمی روید
فال حافظ : دو بیت + قبل از شروع هر کاری، خوب فکر کنید
فال حافظ : دو بیت + درهای تازه ای به روی شما گشوده شده

بخشی از مقاله حافظ و ندای درون مردم درباره حافظ / دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

پیر حافظ

سخن گفتن از پیر تازگى ندارد. گویندگان و شاعران دیگر هم اعتقاد به ‏پیر داشته ‏اند؛ مرادى بود که چه بسا زمانى را در خدمت او مى‏گ ذراندند، مثل خود مولانا که در خدمت برهان‏ الدین ترمذى بود.

در «پیر»، میزان دانش و معلومات ‏مطرح نبود، بلکه خلوص انسانى و نیرویى درونى مطرح بود. از این‏ جهت به او سر مى‏ سپردند. حافظ در خدمت پیر خاصى نبود، او پیر خود را «پیر مغان» ذکر مى‏ کند. در اغلب مواردى که از پیر یاد کرده، پیر با کلمه «مغان» همراه است. پیر مغان قبل از حافظ هم مورد اشاره بود. در آثار عطار و سنایى به او بر مى‏ خوریم، ولى حافظ دائماً آن را تکرار مى‏ کند و سرسپردگى و اعتقادش را نسبت به او بیان مى‏ دارد. این موضوع تازگى دارد. در واقع دو موضوع ‏هست: یکى تکرار پیر مغان و دیگرى اعتقاد بى‏چون و چرا به او:

گر مرشد من پیر مغان شد، چه تفاوت؟

در هیچ سرى نیست که سرّى ز خدا نیست

بیتهاى دیگر نیز در همین مقوله است:

به مى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بى‏خبر نبود ز راه و رسم منزلها

حافظ پیر مغان را نماینده خرد جهانى مى ‏داند و ریشه او را به ایران باستان‏ مى ‏رساند. از نظر او پیر کسى است که راهگشاى زندگى و دانندۀ راز است؛ البته فردى تخیلى است. پیر مغان هیچ‏وقت‏ وجود نداشته، زاییده تخیل آرزومند انسانى است. «مغان» یعنى خردى که کهنسال است و به دوران‏هاى دوردست باستانى برمى‏گردد. اگر کلمه مغان نبود، پیر عادى تلقى مى‏شد؛ اما همراه با کلمه مغان، تجسم‏ خرد گذشتگانى مى‏شود که در یک فرد جمع و متراکم شده است.

دکتر اسلامی ندوشن
دکتر اسلامی ندوشن

«رند» هم قبل از حافظ سابقه دارد، ولى حافظ پایگاه خاصى به او بخشیده ‏است. رند حافظ کسى است در کنار پیر مغان، اما او خرد رایج‏ را چندان قبول ندارد و جویندۀ خرد ناب است. رند همه چیز را دیده و آزموده و دیگر سرش کلاه نمى‏رود؛ زیر و بم‏هاى زندگى را مى‏شناسد و نوعى ‏شکاکیت نسبت به همه چیز در اوست. از هیچ کس توقعى ندارد، زیرا انتظار ندارد. خلاصه آنکه به نوعى روشن‏بینى زیرکانه رسیده است. از این روست که کسی‏ نسبت به او نظر همدلانه ندارد و غریب‏وار زندگى مى‏کند. به نظر او انسان در راه‏روشن‏بینى، باید تحمل محرومیت بکند. زبان حال رند حافظ را مى‏توان در این بیت خلاصه کرد:

اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

این نوع اندیشه‏ها، زاییده زمان است؛ نیز زاییده آموخته‏هاى انسانى از تاریخ ‏و تأمل در سرنوشت انسان. همه اینها فردى مثل حافظ را به این راه کشانده تا این نظرات را اتخاذ کند، زمان و محیط بسیار مهم است. «زمان» چیزهایى را براى انسان مطلوب و قابل قبول‏ می‌کند یا نمی‌کند. آنگاه فرد در مقابل آنها واکنش نشان می‌دهد. معلوم است که انسان وقتى‏ چیزى را مى‏بیند که نمى‏پسندد، یا آن را خلاف طبیعتش مى‏بیند، رد مى‏کند و کنار مى‏زند و در برابرش واکنش نشان مى‏دهد.

معنوى ‏اندیش

حافظ به گونه‏اى است که چند نوع مى‏توان از او تعبیر آورد. عده‏اى او را مذهبى مى‏دانند، عده‏اى عرفانى مى‏دانند؛ در مقابل عده‏اى او را بى‏اعتقاد مى‏دانند و گروهى نیز او را خیامى و خوشگذران به حساب مى‏آورند. همه اینها استنباط‌هایى است که از شعر او مى ‏توان بیرون کشید. حافظ البته عارف‏ منش است، ‏ولى عارف یکدستی نیست. مجموعه‏ اى است تلفیقى و چندجانبه.

هیچ ‏اندیشه‏اى را به تنهایى و به‏ طور دربست نپذیرفته است، اندیشه‏هاى گوناگون و گاه‏ متعارض را مطابق طبع خود یافته. عرفان در زمان حافظ، اندیشه مسلطی بود و او چاشنى‏هایى بر آن ‏مى‏افزاید. در عین حال، او انسانى معنوى‏اندیش است و تفکر مادى را رد مى‏کند. هم‏جسم‏گرا و زیباپرست است و هم خیامى ‏اندیش.

حافظ خودش را «درویش» خطاب مى‏کند، اما نه به ‏معناى صوفیانه قضیه، بلکه به معناى بى‏نیاز و آسوده از تعینات دنیوى یا به معناى‏تهیدست. اندیشه‏ها به سراغش مى‏آیند و مى‏روند. با هم جمع مى‏شوند و دوباره ‏پراکنده مى‏گردند. لقب «لسان‏الغیب»ى حافظ سالها بعد به او داده شده است.

علتش روشن است؛ بازمى‏گردد به طرز گفتن او که عبارت است از موسیقى کلام و ابهام در کلمات، سایه‌روشن‏ها و چندمعنایى بودن سخن، به اضافۀ ‏آهنگ بسیار غنى که در شعر او وجود دارد، و نوع کلماتى که به کار مى‏برد چون ‏قدس، ملکوت، فرشته، آسمان و سایر الفاظى که لاهوتى‏منش هستند.

اینها باعث ‏شده است که پرشى در سخن او احساس شود، و کلام رو به عالم بالا داشته باشد. کلام دیگران در جاى خود ساکن است، مانند خواجو، سلمان ساوجى، عراقى و دیگران.

در آنها معناى ثابتى که مرادشان است، از عبارت گرفته مى‏شود؛ ولى وراى ‏آن چیزى نیست. در مورد حافظ ترکیب کلام یک مجموعه جنبندگى ایجاد مى‏کند که رو به صعود دارد.

این چیزى است که احساس مى‏شود، ولى چندان قابل تشریح‏کردن نیست. این ویژگی فقط خاص حافظ است که لفظ و معنا و آهنگ را چنان با هم‏ رایگان کند که حالت فرازمینى در آنها ایجاد شود. مولوى نیز در غزلیات، به سبک دیگرى همین حالت پرّان را پدید مى‏آورد.

لسان‏ الغیب یعنى معنایى وراى معنا عرضه کردن. لسان‏الغیب بودن و «فال» به کار افتادن، هر دو با هم هستند؛ براى اینکه هر کسى ‏مى‏تواند منویات درونى خود را در هر غزلى که از حافظ در برابرش است، بیابد.

گفتار حافظ معمولا نداى امید و ناامیدى است، وعده و وعید، اندوه و شادى، جدایى و وصال، و هر یک از اینها مى‏تواند به وضع روحى فال‏گیرنده جواب بدهد. لسان‏الغیب از جهتى یعنى «غیبگو» و هر غزل حافظ که مفاهیم گوناگونى را در بر دارد، بالاخره یکى از کلماتش مى‏تواند موافق حال فال گیرنده قرار بگیرد.

تصویری خیالی از حافظ
تصویری خیالی از حافظ

موسیقى و اندوه

حافظ و مولوى دو سبک متفاوت دارند. موسیقى حافظ موسیقى حساب‏شده است، مانند موسیقیدانی که از روى «نُت» آهنگ مى‏نوازد. موسیقى کلام‏ مولانا پران و آزاد است و همین حالت طبیعى و نااندیشیده، آهنگ را پدید مى‏ آورد.

منظور این است که حافظ ریاضى‏وار روى موسیقى شعرش کار کرده است، در حالى که مولانا خودجوش و سریع عمل مى‏کند، ما بیشتر با نوع موسیقى حافظ مأنوس هستیم، در حالى که موسیقى کلام مولوى تنها در حالت هیجان‏هاى روانى، ما را همراهى مى‏کند. آهنگ‏هاى مولانا سریع‏تر از ضربان‏هاى درونى ماست.

اندوهى که در حافظ وجود دارد، اندوه تاریخ است: اندوه زمان، اندوه زندگى ‏و اندوه مشکلات زندگى. مقاله‏اى نوشته‌ام با این عنوان که: «چراحافظ گریه مى‏کرد؟» حافظ چند جا از گریه خودش یاد کرده است.

او واقعاً مى‏ نشست و گریه مى‏ کرد. مى‏ گوید: «گریه حافظ چه سنجد پیش استغناى دوست؟» این گریۀ تاریخ است و تراکم گرفتارى‏ها و ناکامى‏هاى قوم ایرانى که جمع شده بود. گذشته از آن، حافظ مى‏خواست با گشایش زندگى کند، ولى در فقر به سر مى‏برد و انواع سرخوردگى‏هایى که براى یک فرد حساس هست، شامل حال او مى‏شد: مشکلات خصوصى، خانوادگى، ناهموارى زمان، سبک‏مایگى و حمق مردم. چیزهاى کوچک و بزرگ، خاصه آنکه حافظ به طور کلى فرد خوش‌بینى نیست.خود را به «آهوى وحشى» تشبیه مى‏ کند: دو تنها و دو سرگردان، دو بى‏ کس!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا