فال حافظ تو در این لحظه از زندگی تو:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
تفسیر:
خوب و بد زندگی تو، نتیجه تصمیمات یا واکنش های تو به اتفاقات زندگی ات است. در آینده نیز ممکن است متحمل ناکامی هایی بشوی ولی ناامید نشو و از نو شروع کن اما با استعانت از خدا و تجربه گرفتن از گذشته.
متن کامل غزل زیبای تو اینجاست: کلیک کن و بخوان و لذت ببر.
_____________________________________
رازها و فال های بیشتری از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + یک توصیه جدی
فال حافظ : دو بیت + یک خبر خوش
فال حافظ : دو بیت + ۷ کلمه تفسیر!
فال حافظ : دو بیت + یک راهنمایی برای تصمیم درست
فال حافظ : دو بیت + توصیه ای مشترک با سعدی
فال حافظ : دو بیت + یک تفسیر خیلی کوتاه و گویا
فال حافظ : دو بیت + راز رسیدن به آرامش
فال حافظ : دو بیت + راهی که لسان الغیب پیش پایت می گذارد
فال حافظ : دو بیت + خبرهای خوش در راه است
فال حافظ : دو بیت + یک نصیحت پدرانه از لسان الغیب
رندی در کلام حافظ
رند، واژهای فارسی است به معنای زیرک، حیلهگر، منکر، بیقید و لاابالی، بیسر و پا و آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحتاندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید.
در اصطلاح تصوف، کسی است که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد و نیز، دوستدار ذاتی که از التفات به غیر خدا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد.
او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد و به عبارت دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد. واژۀ رند در تاریخچۀ خود سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
در مرحلۀ اول، این واژه معنایی منفی دارد.
در مرحلۀ دوم، در متون عرفانی (به ویژه شعر) شخصیتی مطلوب دارد و برخی از خصوصیات ناپسندِ وی، مثل بادهپرستی و لاابالیگری، مظهر وارستگی و سرمستی و رهایی از بندِ تعلقات میشود و این فحوای مثبت در شعر حافظ به اوج شکوفایی خود میرسد، به گونهای که رند و رندی از واژههای نهادین شعر او به شمار میآید.
در مرحلۀ سوم، رند دوباره معنایی منفی مییابد، چنان که امروزه در ایران رند به آدمی فرصتطلب گفته میشود که جز به سود خود و زیان دیگران به چیز دیگری نمیاندیشد و ترکیباتی از آن نیز، مانند کهنهرند و مردِ رند و خرمرد رند، کاربرد دارد.
شماری از ترکیباتی که با واژۀ رند در شعر فارسی به کار رفته، چنین است: رند اوباش، رند بازاری، رند بیسر و پا، رند پارسا، رند جامهسوز، رند جرعهنوش، رند خداشناس، رند خرابات، رند رهنشین، رند صاحبدل، رند قلندر، رند لاابالی، رند لوند، رند مفلس قلاش و رند میکده.
واژۀ رند در آغاز معنایی منفی و ناپسند داشته است، دارای هیچگونه اشارۀ عرفانی و فحوای مثبت نبوده و برابر بود با مردم بیسر و پا و اراذل و اوباش. در میان شاعران فارسی زبان، رند اولین بار در دیوان سنایی غزنوی (ـ ۵۲۵/۵۳۵ق) است که فحوایی مثبت میپذیرد و ارزشی والا مییابد.
برای نمونه، او در شعرهایش رندی و ناداشتی [= فقر] را در روز رستاخیز خوب میداند، رند را با خرابات و میپرستی و مستی مرتبط میگرداند و مذهب و شیوۀ او را قلاشی میداند و در کنار اینها عقیده دارد که:
از بند علایق نشود نفس تو آزاد
تا بندۀ رندان خرابات نگردی
تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان
شایستۀ سکان سماوات نگردی
خیام نیز در رباعیات خویش واژۀ رند را به کار برده است و او را نیست انگار و آنارشیستی معرفی میکند که نمودگار لاابالیگری و بیهراسی است:
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین اندر دو جهان که را بود زهرۀ این؟
عطار نیشابوری (۵۴۰ـ۶۱۸ق) رند را مفلس قلاش و قلندر و عاشق پیشه و لاابالی و بادهنوش وصف میکند. در غزلی در توصیف صفات رند آورده است:
گرچه من رندم ولیکن نیستم
دزد شب رو، رهزن و دریوزهگر
نیستم مرد ریا و زرق و فن
فارغم از ننگ و نام و خیر وشر
چون ندارم هیچ گوهر در درون
مینمایم خویش را من بدگهر
رند سعدی شخصیتی است منفی و مست و بادهخوار و نافرزانه و شاهدباز و البته، مخالف زهد و زاهد و ننگ و نام.
در شعر سلمان ساوجی (ـ ۷۷۸ق)، رند پربهاست و شباهت شگفتانگیزی با رند شعرهای حافظ دارد:
درون صافی از اهل صلاح و زهد مجوی که این نشانۀ رندان دردیآشام است
مکن ملامت رندان و ذکر بد نامی که هرچه پیش تو ننگ است، پیش ما نام است
● رندی حافظ
دکتر تقی پورنامداریان در گمشده لب دریا پیرامون رندی حافظ میآورد:
“رند، چهرۀ محبوب دیگری است که آن هم تصویر «منِ» شعری حافظ است. رند نیز نقطۀ مقابل صوفی و شیخ و زاهد و مفتی و محتسب است و در کنار پیرمغان و حافظ.
اگر پیر مغان اغلب چهرۀ حکیمانه و متفکر حافظ را مینماید، رند بیشتر چهرۀ عامی نما و پرخاشجویانه و گستاخانه و شیدا و شیفته گونۀ او را نشان میدهد به همین سبب رند شعر حافظ، رند بازاری که خود مظهر طمعکاری و ریا و تظاهر است، نیست، بلکه رند مدرسی و روشنفکر است.
به عبارت دیگر اگر «منِ» شاعرانۀ حافظ نمایندۀ انسان طبیعیِ مقیم در عالم برزخی و مقام عدل انسانی است، پیر مغان چهرۀ معمولاً معقول و روحانی و رند چهرۀ محسوس و نفسانی اوست.
این هر سه بر خلاف گروه مقابل مهمترین صفتشان آن است که نه ادعای تدین و تقدس و بیاعتنایی به دنیا و تعلقات دنیوی دارند و نه از طریق لباس خاص یا انتساب به دسته و گروهی تظاهر به صلح و پاکی و وارستگی میکنند. اینان بی آن که مثل ملامتیه برای بد نام کردن خود پیش خلق در کارهای گناه آلود و خلاف عادت افراط کنند، آن چه گروه اول به ظاهر منع میکنند تا پیش خلق نیک بنمایند، انجام میدهند و موجه میشمارند.
این شیوۀ رفتار ـ که البته در عالم شعر حافظ وجود دارد و نه در عالم واقع ـ بر خلاف شیوۀ ملامتیه چندان افراطآمیز نیست که خود به قول صاحب کشف المحجوب از جهت دیگر انگیزۀ جلب توجه خلق شود، بلکه صرفا به اقتضای طبیعت انسانی در حد اعتدال است.
صفای باطن آنان نیز ناشی از همین امر است. رند نیز مثل پیرمغان و مثل «منِ» شاعرانۀ حافظ، عاشق، نظرباز، شرابخوار و خراباتی است، اما در ضمن لاابالیتر و بیاحتیاطتر، به طوری که نه نسبتی با صلاح و تقوی دارد، نه اعتنایی به مصلحت بینی و سود و زیان. به همین سبب بدنام و نامه سیاه و بیسامان و بلاکش است. با این همه دارای صفات شایستۀ باطنی است: پاکباز، بینیاز، بیحرص و دور از ریا و تظاهر.
بارزترین صفت رند و پیر مغان و «منِ» حافظ دوری از ریاست. میخوارگی یا دم زدن از آن، سلاح ستیز آنان با ریاکاران است و برکنار داشتن خود از ریا و نیل به صفای دل” . (گمشده لب دریا، ص).
دکتر محمود درگاهی نیز در حافظ و الهیات رندی پیرامون این امر بر این باور است که:
” واژهنامهها و نوشتههای گونهگونی که دربارۀ «رند» و «رندی» سخن گفتهاند، یک زبان و بیاستثناء، «لاابالی وارگی»، «بیبند و باری»، «حیلهگری»، «خودپایی»، «فرصت طلبی» و… را از ارکان اساسی یک زندگی رندانه میدانند.
این معانی از چند سده پیش از حافظ، تا سدهها بعد از او همواره، واژۀ «رند» و «رندی» را همراهی کرده است، اما پس از راه یافتن این واژه در زندگی و زبان برخی از مردان تصوف، بُعد معنایی دیگری نیز ـ که عبارت از «سلامت باطن» و «پرهیز از خودنمایی» است ـ با مفهوم اصلی آن همراه و موازی شده است.
از این رو، پارهای از نوشتههای فارسی، رندی را آیینی بیهمال و ایدهآل دیدهاند و در تبلیغ و ترویج آن کوشیدهاند و پارهای دیگر، آن را باطل و بیراهه خواندهاند!
البته پاره سومی هم بودهاند که در این کار راهی میانه برگزیدهاند. با این همه، آن چه که در همۀ این ادوار تاریخی و در تعبیرات و گزارشهای گونهگون از رندی و به ویژه در محاورات تودههای مردم، مشترک و بیتغییر مانده است، همان بیقیدی و بیبند و باری و بیاعتنایی به هنجارهای درست و نادرست اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی عرفی است که جوهر اصلی زندگی رندانه شمرده میشود.
وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن گونه که بوده و بیهیچ اصلاح و دست کاری دیگری ، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوهمند بخشیده است.
حافظ در شعر خود نزدیک به صدبار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوۀ بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به اندازهای آمیخته با شور و شیفتگی است که کمتر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب میدارد!
در شعر او هیچ نشانه یا قرینهای مبنی بر ناخشنودی یا نکتهگیری از کار «رندی» نمیتوان یافت. در حالی که آیینهای دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانۀ او قرار میگیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمیمانند!
«حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسمهای مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد ایدهآل انتخاب نموده است. رندی، در سدههای پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بیاعتنا به هر گونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق میشده است”. (حافظ و الهیات رندی،ص ۵۳ ).
به گفتۀ نویسنده, حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوۀ پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی.
آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل میداد و این مجموعۀ رندی اگر در کسی جمع میآمد او رند نامیده میشد.
این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور میپرداختند و از هیچ گناه روی نمیگرداندند. بر روی هم مردمی گناهکار، هرزه گرد و هرزه پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطهای محکم برقرار میساخت.
به نزدیک «خواجه» این طایفه گناهکار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت میشدند، آن کار دیگر میکردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو میتوانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بیریایی رندان را که خود مزیتی به شمار میرفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزلهای خود را بدانها بیاراید.
این جماعت جسور و بیباک، فضول نیز بودند و درگشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ میکردند و از هر کاری سر در میآورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!
میکدهها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهد بازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج میگرفتند و از بدکاران خراج میستاندند.
بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتنهای این قوم که کمترینشان شبروی و شبگردی و کمنداندازی و عیاری و عشقبازی بود، لذت میبردند و این سایههای روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان میپنداشتند و آرزو میکردند که روزی مانند آنها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند…» (حافظ رند پارسا،ص۱۹).
این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمیکردند. کارشان لوطیبازی بود و شرارت. نه ملاحظۀ شرع آنها را محدود میکرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گهگاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان میدادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شبگردی نه از تهدید و آدمکشی…» (از کوچه رندان، ص۳).
یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بیاعتنا به آیینهای اجتماعی و ارزشهای انسانی و حتی مزدوران خودفروختهای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسانهای پاک و آزاده مییازیدند نیز در بر میگرفت.
جلوههای منفور و ناخوشایند آیین رندی، واژۀ رند را در نظر اصناف و گروههای مختلف اجتماعی در اعصار مختلف تاریخی، آکنده از زشتی و نفرت ساخته بود و در زبان و فرهنگ محاوره عوام و خواص این کلمه در حد یک «ناسزا» و «فحش» تلقی میشد.
سعدی «رند» را معادل هرزه گردی، بینمازی، هواپرستی، غفلت و حرامخواری و یاوهگویی میداند:
«طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل. هرکه بدین صفتها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است وگر در قباست، اما هرزهگردی بینمازِ هواپرستِ هوسباز که روزها به شب آرد، در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه در میان آید و بگوید هرچه بر زبان آید، رند است وگر در عباست».(کلیات سعدی ص ۹۷).
پرواز اهور در این باره معتقد است که:
«رندی که حافظ به کار میبرد مشابهتی با معنی امروزین آن که زیرک و حیلهگر باشد، ندارد، رند حافظ نه ظاهربین است و نه متظاهر. نگاهش به زندگی نیز با نگاه عامۀ مردم متفاوت است… طریق رندی حافظ صفای دل و خوش بودن و طرب کردن و عاشقی است، طریق ریا و نفاق نیست».(کلک خیال انگیز، ص ۳۹۷).
ادامه دارد…