فال حافظ تو در این لحظه از زندگی ات ؛ به همراه تفسیری مختصر و مفید که “عاقلان را اشارتی کافی است”:
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
تفسیر:
متاسفانه در برخی چیزها زیاده روی می کنی؛ اندازه نگه دار که اندازه نکوست و سودت در میانه روی است. از آنچه داری به دیگران هم ببخش تا خداوند کامیابی را در آغوش تو اندازد.
********************
راستی اگر دوست داری متن کامل غزل زیبای فالت را بخوانی اینجا را کلیک کن و لذت ببر.
فال ها و رازهای بیشتری از حافظ می طلبی؟ روی این فال ها کلیک کن و با حضرت حافظ هم کلام شو:
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر آگاهی بخش (۱۷ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر گویا (۱۶فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر کاربردی (۱۵ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر ساده (۱۴ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر آسان (۱۳ فروردین)
__________________________________________________
حافظ شیرازی زندگی نامه، شخصیت و شعر او
مشخصات
اسم | خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین محمد شیرازی |
شهرت | لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء |
سال تولد | حدود ۷۲۷ هجری قمری |
سبک | غزل |
محل زندگی | شیراز |
در گذشت | ۷۹۲ هجری قمری |
آرامگاه | حافظیهٔ شیراز |
پیشه | شاعر |
ملیت | ایرانی |
مذهب | اسلام، شافعی و اشعری |
سبک نوشتاری | سبک عراقی |
آثار | دیوان حافظ |
حتماً شما هم این را شنیده اید که در غزل عارفانه- عاشقانه فارسی، حافظ شیرازی شاعری است که همتا ندارد، شاعری که برای بسیاری از شاعران فارسی زبان و حتی غیر فارسی زبان پس از خود، سرچشمه الهام است.
شیراز در قرن هشتم میزبان این میهمان گرانقدربوده است و تاریخی که برای ولادت حافظ در جاهای مختلف ذکر کرده اند سال ۷۲۰ هجری قمری و تاریخ وفاتشان به احتمال قوی سال 790 ه ق بوده است.
پدر و مادر حافظ
در تذکره میخانه، نوشته ملا عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی، از تالیفات قرن یازدهم، شرح حالی از حافظ آمده که هر چند بسیاری از نقل قول هایش، از نظر منبع، مثل برخی ازاخبار دیگر تذکره ها، در شرح احوال این شاعر، مبنای علمی و قابل استناد ندارد، ولیکن برای آشنایی با روایت تذکره ها در مورد زندگی حافظ، خلاصه ای از روایت این کتاب را می خوانیم:
جد عالی پدری حافظ، طبق اخبار از اهالی کوهپایه اصفهان بوده و پدر ایشان، بهاءالدین به تجارت اشتغال داشته و از خاندانی صاحب مکنت بوده و نام اصلی او شمس الدین محمد بوده. مادرش نیز اصالت کازرونی داشت.
حافظ فرزند پسر کوچکتر خانواده بوده و دو برادر بزرگتر داشته. در کودکی حافظ، پدر از دنیا می رود و بعد از وفات پدر، جمع خانواده که چون پروین جمع بودند؛ همچو بنات النعش پراکنده می شوند و حافظ و مادرش در شیراز می مانند. مادر، فرزند را در کودکی به یکی از اهالی محل می سپارد تا مربی وی شود و حافظ وقتی خود را می شناسد از آن مرد خوشش نمی آید و از پیش وی می رود و به کار خمیرگیری مشغول می شود و همین کار مقدمه سحرخیزی وی می شود.
در حوالی دکان ایشان مکتب خانهای بوده که اطفال بسیاری در آن، به درس خواندن اشتغال داشتند، روزی به خاطر خواجه میرسد که برای خداشناسی به مکتب مراجعه کند و بی استخاره به مکتبخانه می رود و در زمانی اندک باسواد و حافظ قرآن می شود. ( فخر الزمانی قزوینی، صفحه 84)
حکایت شاعر شدن خواجه حافظ
در همان تذکره میخانه در این مورد می خوانیم: در حوالی محل کار حافظ ( نوجوان) دکان پارچه فروشی بوده که صاحب آن، جوانی فصیح و بلیغ و خوش سخن بوده که مردمان بسیاری به دیدن او می آمدند و با او به صحبت مشغول می شدند.
حافظ از آن جماعت و رفتار و اطوار آنها خوشش می آمده و آنها را بهترین طایفه میدانسته و آرزو می کرده که از زمره ایشان، یعنی سخنوران، باشد و گاه طبع آزمایی هم می کرده؛ ولیکن ناموزون؛ به گونه ای که گاه رفقای او از روی تمسخر می خواستند برایشان شعری بخواند و او را مسخره می کردند.
تا دو سال بدین گونه بوده و روزی از روزهای ماه مبارک رمضان، آزار بسیاری از سوی ظریفان شهر می بیند به گونه ای که از آن شعر گفتن ناموزون، بسیار دلگیر و مایوس می شود و در حالت یاس به آستانه متبرکه باباکوهی می رود و سه روز، روزه میگیرد و شبها افطار نمیکند و به تضرع و زاری مشغول می شود و از خداوند طلب گشایش می نماید.
در شب بیست و سوم در حال تضرع به خواب می رود و بوی خوشی به مشام جانش می رسد، سواری را می بیند که از نعل اسب او تا ساق عرش، نور بلند می شود و روی مبارک به حافظ می نماید و لقمه ای در نهایت سفیدی به دهان حافظ می نهد و می فرماید که ابواب علوم بر تو گشاده گشت و در فصاحت و بلاغت، نادره زمانه شدی و اشعار تو را دست به دست تا انقراض عالم خواهند برد.
بعد از آن، حافظ گفته بود که هرگز لقمهای به آن لذت نخورده بود و چنین ذوقی نچشیده بود و در همان عالم خواب، از پیری روشن ضمیر پرسیده بود که احوال آن سوار را معلوم کند و اسم مبارک او را پرسیده بود.
وی گفته بود: ویحک نمی شناسی؟ این محرم سر سرور، ساقی شراب طهور است و کسی است که حضرت رسول در شان او فرموده: انا مدینه العلم و علی بابها و او از شوق برخاسته تا سر و جان فدای وی کند و با بانگ موذن از خواب برخاسته و باطن خود را پر برکت دیده و این غزل را در همان وقت سروده که:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
فردا که همان ظریفان از وی خواستند شعری بخواند، همین را خوانده و سخن وی را انکار کرده اند. البته باید دوباره یاد آوری کنیم که این روایات عامیانه است و قابل اعتماد نیست و از باب آشنایی با روایات تذکره نویسان در مورد زندگی حافظ آمده است.
روایات قابل اعتماد تر را می توانیم در کتاب های از کوچه رندان نوشته دکتر عبد الحسین زرین کوب و حافظ به گفته حافظ نوشته دکتر محمد استعلامی و کتاب هایی دیگر از این دست بخوانیم.
رابطه ی حافظ و قرآن
مشهور است زمانی که حافظ به مکتب خانه می رفته، در مدتی اندک قرآن را حفظ می کند و بعدها به گونه ای در حفظ قرآن مسلط می شود که قرآن را در ۱۴ روایت از حفظ می خواند.
در مورد چهارده روایت باید بگوییم که از همان سالهای آغازین پیدایش دین اسلام، در مورد صحیح خواندن قرآن هفت روایت از استادان مشهور آن زمان موجود بوده و از هر استاد دو شاگرد برجسته روایتگر قرائت های وی بودند و بر این اساس چهارده روایت مشهور قرائت قرآن شکل گرفته است. بیت زیر از حافظ ناظر بر همین ۱۴ روایت است:
عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ | قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت |
حافظ با قرآن مانوس بوده و از این بابت خشنود و این انس با قرآن و خداوند را مایه شادی خود می دانسته و به آن پشت گرم بوده، آنجا که میگوید:
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار | تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور |
حافظ در شعرش به صورت مستقیم و غیر مستقیم به آیات قرآنی اشاره داشته . در پایان کتاب حافظ نامه بهاءالدین خرمشاهی، فهرست آیاتی که شعر حافظ به آنها آراسته گردیده، آمده است.
حافظ، جذابیت شعرش را به برکت قرآنی که در سینه دارد می داند:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ | به قرآنی که اندر سینه داری |
و به این کار افتخار می کند:
ز حافظان جهان، کس چو بنده جمع نکرد | لطایف حکمی، با نکات قرآنی |
و همه افتخارات و توفیقات خود را مدیون قرآن است:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ | هر چه کردم، همه از دولت قرآن کردم |
در مورد معلم قرآن و مدرسه ای که حافظ در آن درس خوانده، چیزی نمی دانیم و تنها اشاره ای که شده و در کتاب حافظ به گفته حافظ دکتر محمد استعلامی آمده( استعلامی، صص۳۷_۳۸) این است که در مقدمه ای که پس از دو قرن از درگذشت حافظ، بر دیوان وی افزوده شده و نام نویسنده آن را هم با اطمینان نمیتوان گفت که محمد گل اندام است، این گل اندام یا هر که نویسنده آن مقدمه بوده، خود را به همراه حافظ، شاگرد مکتب قوام الدین عبدالله میگوید که در روزگار جوانی حافظ از معلمان مشهور علوم قرآنی بوده، مجلس درس او در ساعات پس از نیمه شب دایر می شده و تا صبح ادامه داشته و شاید دلیل اینکه در جاهای مختلف، حافظ از درس شبانه و درس صبحگاه یاد کرده و آن را عبادت دانسته، همین باشد.
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول | ز ورد نیمه شب و درس صبحگاه رسید |
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ | دعای نیمه شب و درس صبحگاهت بس |
اما هیچ اشاره ای به معلم خود ندارند در یکی از غزل ها، که ظاهرا از غزل های پخته سالهای کمال حافظ نیست و مربوط به روزگار جوانی اوست، اشاره میکند که عشق این جهانی، او را از درس و بحث بازداشته است:
شوق لبت برد از یاد حافظ | درس شبانه، ورد سحرگاه |
شخصیت حافظ
آنچه از شعر حافظ در مورد دین و مذهب او بر می آید این است که حافظ از مسلمانان معتقد است. مذهب وی شافعی است و گرایشات شیعی بسیاری در شعر او دیده می شود، به گونه ای که بسیاری را اعتقاد بر شیعه بودن وی است.
لطافت وی در عقاید و نداشتن سرسختی و تعصبات کورکورانه، البته انسانهای بسیاری از هر دین و آیینی را با او همراه کرده است به نظر می رسد این موضوع ارتباط تنگاتنگی با دیدگاه قرآنی حافظ و بهره مندی وی از این مائده آسمانی دارد.
عشق در نگاه حافظ
حافظ همین ارتباط با قرآن؛ یعنی از بر خواندن قرآن را، حتی در چهارده روایت، برای نجات انسان کافی نمی داند. حافظ، عشق را جوهره شخصیت انسان و فریادرس وی می داند:
عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ | قرآن ز بر بخوانی درچارده روایت |
یا در جای دیگر می گوید:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری | ارادتی بنما تا سعادتی ببری |
حافظ، سلطانی عالم را نیز وابسته به عشق می داند؛ یعنی همه چیز در عالم بر مدار عشق می چرخد:
جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی | که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم |
حافظ عاشق بودن خویش را فریاد می زند و فاش می گوید که:
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش | تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام |
حافظ با خود عهد کرده از همان روز اول که به رندی و عشق پایبند باشد:
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق | شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم |
تواضع و فروتنی حافظ
حافظ به دنبال تواضع و فروتنی و کسب آن است و از غرور، خود و مخاطبانش را برحذر می دارد چرا که حسود، همه چیز خود را به واسطه مغروری از دست داده است :
حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود | عرض و مال و دل و دین، در سر مغروری کرد |
آفت ریا از نگاه حافظ
حافظ به شدت از آفت تظاهر و ریا گریزان است و یکی از موضوعاتی که همواره به مقابله با آن برخاسته و ما را از آن به دور می دارد همین ریاکاری است:
غلام همت آن نازنینم | که کار خیر، بی روی و ریا کرد |
حافظ آنقدر از ریاکاری گریزان است که، گناهی که بدون ریا انجام شود را از صوابی که از روی ریاکاریست، بهتر می داند:
باده نوشی که در او، روی و ریایی نبود | بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست |
حافظ، خود را از ریاکاری و دو رویی بری می داند و خداوند را بر این کار، گواه می گیرد:
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق | آنکه او عالم سر است بدین حال گواست |
قناعت پیشگی حافظ
از ویژگیهای دیگر حافظ، قناعت پیشگی و رضایت وی به داده خداوندی می باشد. او به مخاطب سفارش می کند که به آنچه قسمت وی شده و به رزق و روزی مقسوم، راضی باشد و گره از پیشانی باز کند:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا | که بر من و تو در اختیار نگشاده است |
حافظ شاید به فقر و قناعت پیشگی خود افتخار هم می کند، چرا که روزی مقدر و مقسوم است:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم | با پادشه بگوی که روزی مقدر است |
حافظ قناعت پیشگی را از آن گدایی می آموزد که دست خویش را مقابل پادشاه هم دراز نمی کند و اینگونه رضایت خاطر خویش را به داده خداوندی اعلام می کند:
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد | گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود. |
دنیایی که حافظ برای خود ترسیم می کند و این جایگاه را به تمام دنیا و آخرت نمی دهد این است:
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی | فراغتی و کتابی و گوشه چمنی |
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم | اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی |
هر آنکه کنج قناعت به گنج دنیا داد | فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی |
حافظ، آنقدر به داده خداوندی خشنود است که آبی که منبع آن کوه های الله اکبر شیراز است را برتر از آب خضر می داند، چرا که منبع آب خضر ظلمات است و منشا آب آنها، نور خداوندی:
فرق است از آب خضر، که ظلمات جای اوست | تا آب ما که منبعش الله اکبر است |
حافظ با توسل به نظریه هایی که ریشه در اندیشه جبرگرایانه او دارد قناعت پیشه می کند و خود را راضی می کند و حتما برای خشنودی و رضایت به داده خداوندی این ها روش های خوبی است:
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند | در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد |
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند | گر اندکی نه به وفق رضاست، خرده مگیر |
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار | در گردشند بر حسب اختیار دوست |
سعی و کوشش از نگاه حافظ
البته ابیات بالا منافاتی با کوشیدن برای کسب مقصود ندارد. از نظر حافظ، با وجود اینکه قسمت ازلی بی حضور ما تقسیم شده، باز هم انسان باید برای رسیدن به کمال و مقصود خویش سعی و تلاش بکند :
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی | مزد اگر می طلبی، طاعت استاد ببر |
به بال و پرمرو از ره که تیر پرتابی | هواگرفت زمانی ولی به خاک نشست |
و اینگونه از معشوق زیبا روی که در حسن و جمال، مستغنی است عاجزانه در خواست می کند که حال او را بپرسد:
ای پادشاه حسن، خدا را بسوختیم | آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است |
ادب ورزی حافظ
حافظ به ادب ورزی تأکید بسیاری دارد و بی ادب را لایق هم صحبتی و هم نشینی نمی داند:
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه | هرکه را نیست ادب، لایق صحبت نبود |
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب | آنکه او خنده مستانه زدی صهبا بود |
قدم منه به خرابات جز به شرط ادب | که ساکنان درش محرمان پادشهند |
مدارا و سازگاری با خلق
مدارا با خلق از ویژگی هایی است که حافظ بر آن تاکید می ورزد. بیت مشهور زیر حاکی از نگاه عمیق حافظ به موضوع مدارا و سازگاری است :
آسایش دو گیتی تفسیر این دوحرف است | با دوستان مروت، با دشمنان مدارا |
در بیت زیر نیز رندی و کرم، مفهومی از مدارای با خلق را نشان می دهد:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است | حیوانی که ننوشد می و انسان نشود |
در ابیات زیر، تاکید حافظ بر رفتارهایی است که همگی از مصادیق مدارا محسوب می شوند؛ رفتارهایی همچون پرسیدن حال درویشان ، رسیدگی به فقرا ، رحم کردن بر خوشه چینان و به دیده تحقیر ننگریستن به حال ضعفا و احساس نیاز به دعای آنان:
به ملازمانِ سلطان که رساند این دعا را | که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مَران گدا را |
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد | اندیشه آمرزش و پروایِ ثوابت |
از عدالت نبود دور اگر پرسد حال | پادشاهی که به همسایه، گدائی دارد |
به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را | بلاگردانِ جان و دل دعایِ مستمندان است |
ثوابت باشد ای دارای خرمن | اگر رحمی کنی بر خوشه چینی |
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن | به اسیرانِ قفس مژده گلزار بیار |
نگه کردن به درویشان منافیِ بزرگی نیست | سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش |
اگر شرابخوری جرعه ای فِشان برخاک | از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟ |
آن کس که اوفتاد و خدایش گرفت دست | گو بر تو باد تا غمِ افتادگان خوری |
ازدواج و تشکیل خانواده حافظ
در مورد ازدواج و تشکیل خانواده حافظ نیز آنچه می گویند بر مبنای حدس و گمان است و اغلب بر اساس روایات عامیانه است. برخی می گویند حافظ تا اواسط عمر، همسر اختیار نکرده هر چند به این کار اشتیاق و تمایل داشته و در غزل زیر این اشتیاق را نشان داده است.( پژمان بختیاری، مقدمه بر دیوان حافظ)
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی | خرقه جای گرو باده و دفتر جایی |
دل که آیینه شاهی ست غباری دارد | از خدا می طلبم صحبت روشن رایی |
کرده ام توبه به دست صنم باده فروش | که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی |
جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر | در کنارم بنشانند سهی بالایی |
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان | ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی |
این روایت در مقدمه پژمان بختیاری بر دیوان حافظ آمده است، در همین مقدمه اشارهای نیز به افسانه عشق حافظ به شاخ نبات شده است که در نهایت، خواجه با وی ازدواج کرده و از مصاحبت با او و اینکه در نهانخانه عشرت صنمی خوش داشته، ابراز رضایت و خرسندی کرده است.
در همین مقدمه، به نقل از تاریخ فرشته آمده که حافظ پسری به نام شاه نعمان داشته که به تجارت میپرداخته و در هندوستان فوت شده است و در برهانپور مدفون گردیده و فرزند دیگری که وی را به مکتب فرستاده ولی روزگار، آن گرامی را از دامان پدر گرفته و به دامان خاک سپرده و حافظ درسوگ این فرزند سرود:
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند | چه دید اندر خم این طاق رنگین |
به جای لوح سیمین در کنارش | فلک بر سر نهاده لوح سنگین |
و حافظ مصیبت دیگری هم در زندگی دیده و آن، مرگ همسر عزیزش بوده که زنی فاضل و مهربان بوده و غزل موثر و مشهور زیر را در سوگ وی سروده است:
آن یار کز او خانه ما جای پری بود | سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود |
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش | بیچاره ندانست که یارش سفری بود |
حافظ و عرفان
حافظ از شاعرانی است که بخشی از اشعارش به مفاهیم عارفانه اختصاص دارد و بخشی به عشق، نه مثل عطار و مولوی است که غزلی کاملاً عرفانی دارند و نه مثل سعدی که غزلش کاملاً عاشقانه است.
غزل حافظ تلفیقی است از عشق و عرفان و قبل از اینکه عارفانه- عاشقانه باشد، شعر است به معنای واقعی کلمه؛ یعنی از جوهره شعری بالایی برخوردار است. حافظ قبل از اینکه عارف باشد شاعر است، شاعری که در مسائل عرفان نظری و عملی اشراف دارد، هر چند سالک طریقت تصوف و عرفان نیست.
حافظ مفاهیم عارفانه را به طرزی لطیف و شاعرانه در شعرش به کار برده و ابیاتی از این دست می سازد:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد | وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد |
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند | گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را | دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
در خرابات مغان نور خدا می بینم | وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
و در کنار غزلیات عارفانه و گاه در دل همان غزلیات، ابیاتی عاشقانه دارد از این دست:
خوبان پارسی گو، بخشندگان عمرند | ساقی بده بشارت، رندان پارسا را |
یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین | در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
یا:
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش | گر چه در شیوه گری هر مژه اش قتالیست |
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست | تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست |
از لبت شیر روان بود که من می گفتم | این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست |
حافظ و پیشینیان
حافظ از شاعرانی است که بیشترین تاثیر پذیری را از شاعران پیش از خود و همچنین معاصر خود داشته است.
در مورد تاثیر پذیری حافظ، آنچه که اثبات شده و مشخص است، این است که حافظ از مضامین و تصاویر شعری گذشته بهره برده و آنها را بسیار زیباتر و هنرمندانه تر از آنها در شعر خود استخدام کرده است.
حافظ از نخستین شاعران فارسی زبان تا زمان خودش به صورت مستقیم و غیر مستقیم از شاعرانی چون رودکی، منوچهری، انوری، خاقانی، نظامی، عطار نیشابوری، کمال الدین اصفهانی، عراقی، سعدی، نزاری قهستانی، امیر خسرو دهلوی، اوحدی مراغه ای، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی، ناصر بخارایی، سلمان ساوجی، کمال خجندی، عماد فقیه کرمانی و شاه نعمت الله ولی برده است.
بهاء الدین خرمشاهی در جلد اول کتاب حافظ نامه به مشابهت های شعری حافظ و پیشینیانش اشاره کرده و شواهد متعددی برای این شباهت ها آورده است.( خرمشاهی، صص 90-40)
بیشترین تاثیر پذیری حافظ، از شعر سعدی و خواجوی کرمانی است. به گفته بهاء الدین خرمشاهی، در همان منبع فوق، از این دو شاعر، تاثیر خواجه از خواجوی کرمانی مشهود تر و ملموس تر است از سعدی. در ادامه به چهار نمونه از شباهت های لفظی و معنوی با خواجوی کرمانی اشاره می کنیم:
1. خواجوی کرمانی:
خرم آن روز که از خطه کرمان بروم | دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم |
حافظ:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم | راحت جان طلبم وز پی جانان بروم |
2. خواجوی کرمانی:
همچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما |
حافظ:
کاین چنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما |
3. خواجوی کرمانی:
خرقه رهن خانه خمار دارد پیر ما |
حافظ:
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما |
رند در شعر حافظ
در جامعه دوره حافظ، گروهی بودند که ایجاد شلوغی و اغتشاش می کردند.این گروه در رده پهلوانان بودند و البته از قرن های قبل نیز این گروه در جامعه ایران حضور داشته اند. با مراجعه به تاریخ بیهقی میتوانیم حضور این گروه را در جامعه آن زمان هم مشاهده کنیم.
در داستان مشهور حسنک وزیر، بیهقی در زمان بردار کردن حسنک، از مشتی رند یاد کرده که به آنها سیم(پول) داده بودند تا به پیکر بر دار شده وی، سنگ پرتاب کنند. (یاحقی و سیدی، ص۱۰)
این رند ها گاهی از سوی حکام وقت اجیر می شدند و به عنوان آدمکش یا شورشی استخدام می شدند و گاهی برخی از مسئولان آن زمان، قربانی تهدیدها و سوء قصد های آنها میشدند اینها رند بازارند در کتاب مفهوم رندی در شعر حافظ نوشته مرحوم فخرالدین مزارعی دو دسته بندی برای رند به کار رفته: رند بازار و رند مدرسه.
ایشان رند شعر حافظ را رند مدرسه میداند و چهل و هفت صفت و ویژگی برای رند در این کتاب آمده است که در ادامه به برخی از این مفاهیم و ویژگی ها اشاره می کنیم:
۱ . ستیز با تقوای دروغین
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس | کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
2. آگاه به اسرار
راز درون پرده ز رندان مست پرس |
۳ . عیش طلبی در ستیز با ریاکاری
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی | دام تزویر نکن چون دگران قرآن را |
4. سمبل شادی و نشاط
نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت | وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست |
۵ . ستیزنده با نفاق
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق | آنکه او عالم سر است بدین حال گواست |
۶ . نظر باز
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظر باز | بس طور عجب، لازم ایام شباب است |
۷. رند به معنای عیار
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زانکه هست | شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است |
۸ . رند در تضاد با رند بازار و محتسب
می خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز | وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است |
۹ . رندی برابر است با سرفرازی عالم
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی | که سرفرازی عالم در این کله دانست |
۱۰. دردمند زمانه
نه من سبوکش این دیر رند سوزم و بس | بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست |
11. رندی یعنی گنج پنهان
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان | چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست |
۱۲ . رندی برابر است با دریای اسرار
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز | ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست |
۱۳. بی توجه به سود و زیان
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی | پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست |
۱۴. رند معتقد به مدارا و وسعت مشرب است
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت | که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت |
۱۵ .رند اهل نیاز است
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه | رند از ره نیاز به دارالسلام رفت |
۱۶. رند به معنای ولی
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس | گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت |
۱۷ . عاری از صلاح و توبه و تقوا
صلاح و توبه و تقوا ز ما مجو حافظ | ز رند عاشق مجنون کسی نیافت صلاح |
۱۸. رند به معنای لذت طلب
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد | زدیم بر صف رندان و هرچه بادا باد |
۱۹. مشیت الهی
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند |
۲۰. به معنای بدنام
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر |
برای رندی معانی و ویژگیهای دیگری نیز در این کتاب آمده است که برخی از آنها عبارتند از: عنایت الهی، صفای دل ، عشق، حکم سرنوشت، عاشق، رسالتی ابدی، بلاکش، به ظاهر مسکین و در باطن قوی و معانی دیگر…
تفأل به دیوان حافظ
آنچه به غزلیات حافظ قابلیت تفالی می دهد همان ویژگی ایهامی و چند معنایی بودن و چند پهلو بودن کلام این شاعر است. البته معروف است که شعر آیینه است یعنی هر کس حالات خود را در شعری که میخواند، مشاهده می کند.
این معنی در شعر حافظ بسیار قوی تر و پررنگ تر است؛ مثلاً زمانی که غزل مشهور دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند را میخوانیم کسی که منتظر عزیزی است اگر آن را بخواند، از آن پاسخ می گیرد، کسی که خودش در انتظار بازگشت و دیدار یاران است اگر بخواند، پاسخ می گیرد ، کسی که در اندوهی باشد، پاسخ می گیرد و خلاصه هرکسی که منتظر خبری خوش باشد پاسخی دریافت می کند و بسیاری از غزلیات حافظ چنین قابلیتی دارند و گرفتن پاسخ مناسب از اشعار، به اعتقاد بنده به باور افراد ارتباط دارد.
فال حافظ امروزه یکی از پرطرفدارترین فالها در میان ایرانیان است. روشی که برای فال گرفتن با دیوان حافظ استفاده می شود و معمول است به این صورت است که ابتدا فرد نیت می کند و برای شادی روح حافظ فاتحه ای می خواند و مرسوم است که او را به شاخ نباتش قسم می دهد .
سپس فال گیرنده با دست چپ کتاب را گرفته و با دست راست آن را باز می کند. از بین دو صفحه ای که باز شده باید صفحه سمت راست را انتخاب کرده و غزل بالای صفحه را به عنوان پاسخ فال بخواند.
در برخی از دیوان ها ممکن است بیت اول غزل در صفحه قبل باشد، یعنی از ابتدای صفحه سمت راست نباشد که باید به صفحه قبل رفته و از ابتدای غزل، شعر را بخواند.
سخن آخر
برای تفسیر فال حافظ می توان از یک نفر که در امر شعر خوانی و تفسیر شعر آگاه است و بازبان شعر آشنایی دارد، کمک گرفت. باید هر بیت از غزل را که بیشتر با شرایط فعلی و نیت فرد سازگار است به عنوان تعبیر فال حافظ در نظر گرفت.
منابع و مآخذ
– مزارعی، فخر الدین( 1373)، مفهوم رندی در شعر حافظ، ترجمه کامبیز محمود زاده، چاپ اول، تهران: انتشارات کویر
– یاحقی، جعفر و مهدی سیدی(1373)دیبای خسروانی، کوتاه شده تاریخ بیهقی، چاپ اول، تهران: انتشارات جامی
– خرمشاهی، بهاء الدین(1373)، حافظ نامه، چاپ ششم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
– استعلامی، محمد(1387)، حافظ به گفته حافظ، چاپ اول، تهران: انتشارات نگاه
– حافظ شیرازی، شمس الدین محمد( 1379)، دیوان حافظ با مقدمه پژمان بختیاری، چاپ سوم، تهران: انتشارات پارسا
– فخر الزمانی قزوینی، ملا عبد النبی( 1375)، تذکره میخانه، تصحیح احمد گلچین معانی، چاپ ششم، تهران: انتشارات اقبال.
منبع شرح حافظ