میزیتو
بلیط هواپیما فلای تودی
آخرین خبرها

۱۰ دیالوگ برتر سریال The Penguin (+عکس)

در چند وقت اخیر احتمالا سریال جدید DC و HBO یعنی سریال The Penguin را تماشا کرده باشید؛ سریالی با کیفیت، با شخصیت‌پردازی‌های بسیار خوب و فضاسازی خارق‌العاده‌ی شهر تیره و تاریک گاتهام، سریالی که شاید حتی انتظار زیادی از آن نمی‌رفت اما پس از انتشار تبدیل به یکی از بهترین سریال‌های DC شد و به لطف فیلمنامه‌ی عالی‌اش، دیالوگ‌های قوی‌ای دارد.

کرمان موتور

با اینکه تمام قسمت‌های سریال The Penguin به لحاظ کیفیت قابل تحسین هستند، اما لحظاتی در فیلم وجود دارد که واقعا ماندگار هستند. با سبک روایت تلخ و تاریک و شخصیت‌های غیرقابل پیشبینی، سریال The Penguin تبدیل به اثری سرگرم‌کننده شده که تجربه‌ای متفاوت را برای بینندگان ایجاد می‌کند.

افراد زیادی باور دارند که سریال The Penguin بهترین سریال کمیک بوکی تاریخ می‌باشد و همین حالا هم صحبت‌هایی درباره‌ی فصل دوم این سریال شده است. در ادامه با بهترین دیالوگ‌های سریال The Penguin آشنا خواهیم شد.

۱۰- «اون‌ها روزی قصه‌ی ما رو تعریف خواهند کرد.» – آز

در قسمت ششم سریال The Penguin، آز در سکانسی جذاب جلسه‌ای را با سران گروه‌های خلافکاری گاتهام ترتیب می‌دهد و پس از یک سخنرانی دیدنی، اتحادی را با آن‌ها ایجاد می‌کند. پس از این جلسه، آز به موفقیت خود می‌بالد و به ویک توضیح می‌دهد که این اتحاد چه دستاورد بزرگی برای طبقه‌ی پایین دست گاتهام است.

تمام انگیزه‌ی آز این است که ثابت کند از آدم‌هایی که اطرافش هستند، بهتر است. او سخنران قهاری می‌باشد اما در قلب تمام کارهایش، یک جور ناملایمتی وجود دارد که می‌خواهد فوران کند. با این حال آز در پایان سریال به چیزهایی که می‌خواهد می‌رسد، درست است که او چیزهای زیادی را از دست داد، اما بالاخره در گاتهام به فردی مهم تبدیل شد، چیزی که آرزویش را داشت.

۹- «ازشون خیارشور اضافه خواستم و اونا فقط دوتا گذاشتن. یعنی در حالت عادی فقط یدونه خیارشور می‌ذارن؟» – آز

سکانس‌های ابتدایی بین آز و ویک جزو سکانس‌های پرهیجان و تنش‌آمیز سریال هستند. بینندگان پس از قتل آلبرتو به دست آز متوجه بی‌رحمی او شدند و احتمال می‌دادند که ویک هم به سرنوشت آلبرتو دچار شود. اما در نهایت بعد از اینکه آز بخشی از خودش را در ویک دید، از جان او گذشت و اجازه داد که با او همکاری کند.

واکنش خنده‌دار آز به غذا و خیارشور کمی از تنش بین او و ویک را کمتر کرد. آز با اینکه شرور بی‌رحمی است و حتی به نزدیک‌ترین افراد خود رحم نمی‌کند، اما به خوبی می‌تواند روحیه‌ی شرارت‌آمیز خود را پنهان کند و جور دیگری آن را نشان دهد. این دیالوگ با اینکه به نظر چندان مهم نیست، اما نشان می‌دهد که آز در لحظه‌ای که تنش بسیار بالاست، می‌تواند موقعیت را جور دیگری نشان دهد.

۸- «شیطان تو خونه‌ی من زندگی می‌کنه رکس، من چه غلطی باید بکنم؟» – فرانسیس

در قسمت پایانی سریال The Penguin متوجه شدیم که فرانسیس، مادر آز، تمام این مدت می‌دانسته که دست‌های آز به خون برادرانش آلوده است، اما با این حال کاری در این باره انجام نداده است. در سکانسی تلخ، فرانسیس به این گزینه فکر می‌کند که آز را بکشد. غم و ناراحتی که فرانسیس در این سکانس حس می‌کند زمانی بیشتر حس می‌شود که آز را یک شیطان خطاب می‌کند، او در دوراهی‌ای قرار گرفته که هر مسیرش سراسر غم و دلشکستگی است.

پس از آن که فرانسیس وفاداری بی‌اندازه‌ی آز به خودش را می‌بیند، تصمیم می‌گرد تا نقشه‌ی قتل او را کنار بگذارد. در هر حال، حتی همین مسئله که فرانسیس بخواهد پسرش را به قتل برساند، بسیار تلخ و ناراحت‌کننده است. بدون شک فرانسیس در وضعیت و حالت خوبی نیست و البته، در ادامه بهتر هم نخواهد شد.

۷- «اجازه نمی‌دم که اون پیرمردهای لعنتی طوری که انگار هیچی نیستم من رو کنار بزنن. من اون‌ها را به زانو در میارم، باحال می‌شه.» – سوفیا

سوفیا فالکون شروری بسیار ترسناک و خطرناکی است، در این نقطه از سریال دیگران جوری با ترس با او برخورد می‌کنند که انگار او واقعا یک هیولاست. البته این واکنش برای مخاطبین منطقی است، چرا که در این نقطه از سریال باور داریم که سوفیا همان قاتل زنجیره‌ای می‌باشد. اما در ادامه اطلاعات بیشتری برملا می‌شود و این دیالوگ در واقع واکنش سوفیا به خانواده‌ی خودش است که از آن‌ها ضربه خورده.

این دیالوگ سوفیا به خوبی فردی را که به آن تبدیل شده را نشان می‌دهد، او زمانی دختری باهوش با آینده‌ای درخشان بود، اما پدرش، کارماین فالکون، هم چیز را از او گرفت. سوفیا برای کاری که نکرده بود ضربه خورد و آسیب دید، آن هم به دست پدر و خانواده‌اش. او با خوی انتقام از آرخام به بیرون آمد و از آن جایی که دیگر پدرش زنده نبود، تصمیم گرفت هر کسی که مثل پدرش است را نابود کند.

۶- «تا وقتی که ارزشت رو نشون ندی، چطور قراره ارزشت رو بدونن؟» – آز

همزمان با پیشرفت برنامه‌های آز در قسمت سوم، او ویک را به طور رسمی‌تری وارد تیم خود می‌کند. پس از استخدام، به او بابت کارش پول می‌دهد و به او توصیه می‌کند که خواهان دستمزد بیشتری باشد. این ماجرا بازتابی از مسیر خود آز در سریال است، جایی که او احساس می‌کند بیشتر از آنچه به او داده می‌شود، حقش است. آز که به دلیل ظاهرش مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته، معتقد است که باید چیزهای زیادی را ثابت کند، و این دیالوگ به خوبی این احساس را منعکس می‌کند.

آز می‌داند که چیزی به او داده نخواهد شد و برای رسیدن به رأس دنیای جنایت، باید دروغ بگوید، تقلب کند و دزدی کند. او معتقد است که هیچ‌کس تنها به خاطر اینکه چه کسی است به او احترام نخواهد گذاشت و باید با اقدامات مشخصی، ارزشی را که به آن باور دارد، ثابت کند. آز باور دارد که مهم‌ترین فرد در جهان است و هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهد تا این موضوع را به دیگران منتقل کند، حتی اگر هزینه‌اش سنگین باشد.

۵- « کاری که تو با من کردی، ارزشش رو داشت؟ به هر چیزی که می خواستی رسیدی؟ چون به نظر بازم بیشتر می‌خوای.» – سوفیا

سوفیا می‌داند که آز در گذشته به او خیانت کرده است، اما با این وجود در بخش ابتدایی داستان سریال تصمیم می‌گیرد دوباره با او همکاری کند. بخش زیادی از این تصمیم به این دلیل است که می‌داند گزینه دیگری ندارد؛ تقریباً هر کسی که به او اعتماد کرده بود، به او خیانت کرده و باعث شده بود به آرکام فرستاده شود. با این حال، او به آز اعتماد نمی‌کند، که این موضوع نشان‌دهنده هوشمندی اوست. حتی اگر تصمیم به همکاری با او گرفته باشد، می‌خواهد این موضوع را به آز گوشزد کند و اطمینان یابد که او این را می‌داند.

با این حال، سوال سوفیا بدون پاسخ باقی می‌ماند و این موضوع نشان‌دهنده‌ی دیدگاه او نسبت به آز در طول سریال است. واقعیت این است که به نظر می‌رسد هیچ چیزی نمی‌تواند آز را راضی کند، و این مسئله به تبدیل شدن او به یک شرور هولناک و ترسناک کمک می‌کند. سوفیا هنگام نگاه کردن به آز، حتی هنگام برنامه‌ریزی با او، تلخی و تردیدی عمیق را در وجودش حس می‌کند که این احساسات به شکلی مختصر و مؤثر در دیالوگ‌های سریال بیان شده‌اند.

۴- «باید به من قول بدهی که برای خودت کسی خواهی شد و هر چیزی که لایقش هستم را برایم فراهم می‌کنی.» – فرانسیس

با این دیالوگ مشخص می‌شود که فرانسیس واقعاً به آز اهمیت نمی‌دهد و تنها از او به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند. در حالی که این جمله در ابتدا به‌عنوان انگیزه‌ای برای آز به نظر می‌رسد، در ادامه آشکار می‌شود که این تنها یک توهم بوده و او صرفا ابزار دست دیگران است.

خاستگاه پنگوئن در اینجا به شکلی غم‌انگیز به تصویر کشیده می‌شود که کاملاً با شخصیت او همخوانی دارد. آز از خانواده‌ای آمده است که در آن استفاده از یکدیگر محور اصلی روابط است. او تنها می‌خواهد مادرش را برای خود داشته باشد، به همین دلیل هر چیز دیگری را که او دوست داشته از او گرفته است. در پاسخ، فرانسیس تصمیم می‌گیرد از آز استفاده کند و او را به پیش ببرد تا به چیزی تبدیل شود و در نهایت زندگی و پنت‌هاوس رویایی خود را به دست آورد.

۳- «فردا من زندگی جدیدی آغاز می‌کنم. برای اولین بار، من امید دارم.» – سوفیا

خانواده‌ی سوفیا به او خیانت کردند و در یک سخنرانی سر میز شام، سوفیا اعلام کرد که زندگی گذشته را کنار گذاشته و برنامه‌های دیگری در آینده دارد. تمام خانواده‌ی سوفیا، از جمله لوکا، سوفیا را دست کم گرفتند و از او سو استفاده کردند. مشخصا سوفیا خطرناکتر از چیزی است که فکر می‌کنند و تنها در چند سکانس بعدی، تقریبا تمام اعضای خانواده‌اش را می‌کشد.

با این سخنرانی، سوفیا از یک فالکون به یک جیگانته تبدیل می‌شود. سوفیا در حالی که تمام خانواده، بی‌خبر از آنچه پیش خواهد آمد او را نظاره می‌کنند، به آینده‌ی خود اعلام امیدواری می‌کند. سوفیا تمام خانواده خود را به سردی و با بی‌رحمی تمام به قتل می‌رساند و با یک نام خانوادگی جدید و دیدگاهی کاملاً تحول‌یافته، به جلو حرکت می‌کند.

۲- « مشکل خانواده همینه. قدرتته، تو رو به جلو می‌بره. اما لعنتی، نقطه ضعفت هم هست و من دیگه نمی‌تونم اینو تحمل کنم.» – آز

در قسمت هشتم سریال The Penguin آز اشاره می‌کند که انگیزه‌ی او از خانواده ناشی می‌شود، البته وفاداری او به مادرش جنبه‌های تاریک و اودیپ‌گونه‌ای دارد. با این وجود، فرانسیس به تنها شخصی تبدیل می‌شود که از طریق او می‌توان از آز سوءاستفاده کرد.

این سکانس به خوبی با پایان‌بندی و روند معرفی شخصیت پنگوئن همخوانی دارد، جایی که دی‌سی به‌وضوح نشان می‌دهد که این نسخه از پنگوئن از اساس شرور است. پس از یک فصل کامل از رشد و ایجاد رابطه‌ای صمیمی بین ویک و آز، آز این جملات را پیش از آنکه ویک را با دستان خودش به قتل برساند، بیان می‌کند. این اقدام در پاسخ به این است که ویک آز را عضوی از خانواده می‌داند؛ اما با وجود قتل برادران خودش، آز حتی پیوند خانوادگی را نیز دلیلی کافی برای جلوگیری از قتل نمی‌داند، در واقع، پیوند خانوادگی برای او ضعف است.

۱- «در محله‌ی من، برای او یک رژه برگزار می‌کنند، یک رژه‌ی لعنتی. شاید خیلی مجلل نباشد، اما یک نشانه است، یک نمایش از عشق، از معنایی که او برای آن‌ها داشت.» – آز

یکی از بهترین سکانس‌های سریال The Penguin در قسمت اول نشان داده می‌شود، جایی که آز و آلبرتو گفت‌وگویی پر تنش دارند. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه آز از انگیزه‌های خود به آلبرتو می‌گوید. با این دیالوگ آز نشان می‌دهد که دلش می‌خواهد دیگران او را ببینند و فرد مهمی شمرده شود.

اما متاسفانه آلبرتو به حرف آز می‌خندد و آز هم با خشونت تمام چندین بار به آلبرتو شلیک می‌کند. این یکی از تاثیرگذارترین سکانس‌های کل سریال است و مسیر کلی داستان را پایه‌ریزی می‌کند. در این سکانس، بینندگان با شخصیت آز، انگیزه‌هایش، و میزان آمادگی او برای رسیدن به اهدافش آشنا می‌شوند. مشخص می‌شود که او چقدر در گفت‌وگوهایش مهارت دارد و با چه سرعت وحشتناکی می‌تواند یک مکالمه آرام را به نتیجه‌ی خشنی تبدیل کند، ویژگی‌ای که روح کلی این سریال را تعریف می‌کند.

منبع: Screenrant

عضویت در تلگرام عصر ترکیه عضویت در اینستاگرام عصر ترکیه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا