فال حافظ تو در این لحظه:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
تفسیر:
تاکنون رنج های زیادی کشیده اید و با صبر و بردباری از آن ها عبور کرده اید، اگرچه نیش و کنایه حسودان و افراد بدنیت شما را آزار داده اما خدا را شکر که همه آن سختی ها به پایان رسیده و همه چیز به خوبی و خوشی به خیر خواهد شد.
موفقیت هایی که تاکنون به دست آورده اید از لطف و مرحمت پروردگار و شایستگی های خودتان است. رابطه معنوی خوبی با خداوند دارید که سهم زیادی در پیشرفت شما داشته است و در نهایت پاداش صبر و تحمل خود را دریافت کرده اید.
ممکن است تغییر و تحولاتی در شرف وقوع باشد، از آن ناراحت نشوید و خدا را شاکر باشید که ضرر و زیان خاصی ندیدید.
متن کامل غزل: اینجا
______________________________________
رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + ملاقات مهمی در پیش دارید
فال حافظ : دو بیت + به توانایی های خود اعتماد کنید
فال حافظ : دو بیت + گاهی در اوج هستید و گاهی در قعر چاه
فال حافظ : دو بیت + شادی ها ماندگار نیستند
فال حافظ : دو بیت + مهربانی شما زبانزد عام و خاص است
فال حافظ : دو بیت + سعی کنید دوست را از دشمن بشناسید
فال حافظ : دو بیت + سرعت عمل و دوراندیشی داشته باشید
فال حافظ : دو بیت + غرور کاذب عاقبت خوشی برای شما ندارد
فال حافظ : دو بیت + روزهای خجسته ای در پیش دارید
فال حافظ : دو بیت + به زودی نتیجه صبر و تیزبینی خود را خواهید دید
فال حافظ : دو بیت + همیشه جانب تعادل را نگه دارید
فال حافظ : دو بیت + ارزش واقعی خود را بدانید
فال حافظ : دو بیت + درهای بسته به روی شما باز شده
واکاوی نظریه عدم انسجام در غزلیات حافظ
بخشی از مقابه مفصل تیمور مالمیر
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان
اعتقاد به سبک پاشان و استقلال ابیات، موجب شده نسبت به عناصر و شخصیتهای شعر حافظ، دیدگاههای مختلف حتی از سوی یک نویسنده به وجود آید.
مثلاً برخی مینویسند: عارف در نظر حافظ، گاهی منفور است و گاهی مثبت، یا مثلاً صوفی نیز چنان است. برخی نیز منکر میشوند؛ یا اینکه باده در شعر حافظ چند وجهی است که نهایتاً خرّمشاهی به می انگوری، می حقیقت و می ادبی و هنری معتقد شده است (خرمشاهی،1367: 49)؛ یعنی هر بیت را مستقل فرض کردهاند.
آنگاه به این توجه کردهاند که می در هر بیت چه مفهومی دارد؟ اصغر دادبه به این موضوع، فقط از آن روی نگریسته است که نوع سوم، نوع خاصی نیست، چون موجب تقسیم شعر به سه گونه میشود، در حالی که نوع سوم در دو نوع قبل نیز هست.
در نظر ایشان این طبقهبندی نتیجة توجه به فاعل است، زیرا هر کدام از معتقدان در پی این بودهاند که اثبات کنند حافظ باده مینوشیده است یا نه (وادبه،1374: 302).
این نوع توجه به شعر حافظ که ببینیم وی باده میخورده یا خیر، باز هم نتیجة تصور گسستگی و عدم انسجام در غزل اوست، در حالی که اگر ساختار منسجم غزل حافظ را در نظر آوریم، علت سخن گفتن حافظ از نوشیدن می در چنین غزلیاتی روشن میشود.
نگاه متعارف و مرسوم به نوشیدن باده در شعر حافظ، درست مثل آن گونه روایتهاست که به صورت طنز آمیز در مورد اهل نفاق نقل میشود که در خصوص آیهای از قرآن کریم، که میفرماید: یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا لاتَقْرَبوا الصَلوۀََ و انتم سُکاری (سوره نساء، آیه43) «وقتی مست هستید، به نماز نایستید»، برخی که آن را جدا و گسسته در نظر آوردهاند چنین تصور کردهاند که نوشیدن می در باقی موارد جواز دارد.
تصور عدم انسجام، یکی از مواردی است که موجب شده برخی در توجیه شعر حافظ به تأویل روی بیاورند، نه آنکه شعر حافظ قابل تأویل نیست، بلکه مراد تأویلهایی است که هیچ پیوندی با سخن حافظ ندارد و به گونهای خنک است.
مثل تأویل مشهور می دو ساله و محبوب چهارده ساله به قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) (هروی،1368: 1069)، در حالی که اگر با توجه به ساختار پیوستة غزل حافظ و ارتباط ابیات با هم، کسی تعبیر یا بیتی از حافظ را تأویل کند، حتی اگر یک قرائت شخصی و کاملاً خواننده محور هم باشد تا این اندازه بیربط نیست. انتقادهایی نیز که امثال کسروی یا اقبال لاهوری نسبت به حافظ داشتهاند، مبتنی بر تصور نبودن انسجام در غزلهای اوست.
یعنی هر بیت را مستقل فرض کردهاند، چون اگر ابیات، به صورت مستقل در نظر گرفته شوند، ممکن است بیتی که مستقل و جدا از سایر ابیات تلقی میشود، خود بیان نوعی درد باشد و همچون نمونهای از بلا نقل شود که باید با آن مبارزه کرد، اما اگر تصور عدم انسجام داشته باشیم، این مفهوم از آن اراده نمیشود.
آنچه اقبال از شعر در نظر دارد که باید موجب شور و حرکت در جامعه شود و از انفعال دور باشد، در غزلهای حافظ به وفور هست، منتها نه به صورت تکتک ابیات، بلکه در ساختار کل غزل، لیکن اقبال به ساختار غزل حافظ توجه نکرده «به گمان خود میخواسته است که عامة مردم مسلمان را از تأثیر پارهای از افکار به اصطلاح منفی و منافی سعی و جهد و عمل دور و برکنار نگه دارد» (مجتبایی،1385: 97-98).
علت و اسباب تصور گسستگی در شعر حافظ
برخی به صورت عادت برای دریافت انسجام متن، به نشانهها و پیوندهای واژگانی آشکار نظیر: چون، اگر، بنا بر این، زیرا و مانند آنها توجه میکنند.
البته، وجود این نشانهها و پیوندها برای دریافت انسجام، بسیار مفید است، اما چنین نیست که اگر این نشانهها در متنی نبود، آن متن منسجم نباشد. آنچه موجب انسجام متن میشود، نشانههای آشکار نیست، بلکه انتظار مبتنی بر تجارب گذشتة خواننده و مخاطب، بیان کنندة انسجام یا عدم انسجام متن است.
ما بنا به عادت و تجربة خود در برخورد با متون، معتقد به انسجام متن هستیم، مگر اینکه با دقت در یک متن روشن شود که منسجم نیست. اگر مسائل و مضمونهای متعدّدی در متن هست، نباید به این اندیشید که گونهگون است، بلکه برای دریافت انسجام باید بدین اندیشید که چرا گوناگونی هست (Brown,1989:66).
رولان بارت معتقد بود که متن زنجیرهای از واژهها نیست که معنای لاهوتی یعنی پیام مؤلف را ساطع کند، بلکه فضای چند بعدی است که انواع نوشتار در آن با یکدیگر در میآمیزند و برخورد میکنند، نوشتارهایی که هیچ یک نو مایه نیستند. متن تار و پودی از نقل قولهای گوناگون است که از مراکز بسیار متعدّد فرهنگ اخذ شدهاند. این تکثر در نظر بارت در یک جا متمرکز میشود و آن خواننده است (پاینده،1385 :38).
آنچه حقشناس دربارة نظریة سبک پاشان حافظ مطرح کرده است، به نوعی اصلاح این دیدگاه محسوب میشود.
وی معتقد است شعر حافظ دارای روساخت گسستهنماست، لیکن دارای ژرفساخت دَوری و واحد است و منظور خاصی را دنبال میکند. آنچه وی دربارة توجیه روساخت و ژرفساخت شعر حافظ گفته است، هرچند در نوع خود دربارة تمدن شرقی درست باشد، باز هم ساختار شعر حافظ نیست.
اصلاً در روساخت نیز این طور نیست که شعر حافظ، روساخت گسسته داشته باشد، بلکه عناصری که در روساخت هم بهکار رفته، به هم مرتبطاند. این نوع توجیهات باز هم مبتنی بر آن است که چون نشانههای پیوند واژگانی در روساخت نیست یا کم است، تصور میکنند تعدّد یا گسستگی هست.
دیدگاهی که ساختار غزل حافظ را پریشان میبیند، از آن است که نقل قولهای گوناگون را نتوانسته است متمرکز کند. اگر هم در پی هماهنگی بوده، متناسب با مصنّف بوده است و چون مصنّف حاضر نبوده یا اطلاعات منتقد از ویژگی مصنّف و اوضاع عصرش کم و محدود بوده، صرفاً معتقد شده که کلام نویسنده حاوی اقوال متعدّد است، مگر آنکه در مواردی نشانههای پیوند واژگانی، آشکار بوده باشد که پیگیری کلام را آسان و آشکار میکرده است و در آن موارد به وحدت و هماهنگی مضمون معتقد شدهاند.
سخن حافظ که به «نظم پریشان» اشاره کرده است باعث شده برخی در شعر او به استناد همین تعبیر، معتقد به سبک پاشان شوند؛ یعنی به پریشانی تکیه کرده و از نظم آن غافل گشتهاند؛ هر چند گفتهاند با رشتهای نامرئی، ابیات به هم مرتبط هستند، اما این رشته و شیوة دریافت آن را روشن نکردهاند.
البته، آربری هم به وحدت غزل حافظ معتقد است، اما میگوید مضامین متعدّد و گونهگون در شعر او هست. در نظر آربری، هنر حافظ آن بود که نشان داد غزل میتواند به دو یا چند مضمون بپردازد و همچنان وحدت خود را حفظ کند.
مضامین میتوانند آشکارا ناهمخوان باشند، اما پرداخت کلی آنها به گونهای است که این ناهمخوانیها را در نهایت به یک هماهنگی دلپذیر بدل میسازد (آربری،1368 :30).
یکی دیگر از عللی که موجب شده به استقلال ابیات حافظ معتقد شوند، آن است که تلاش کردهاند همان چیزی را از بیتهای حافظ استخراج کنند که دقیقاً در نظر خود او بوده است یعنی دریافت امروز از سخن حافظ دقیقاً همان چیزی باشد که اگر حافظ زنده بود، آن را تأیید میکرد و چون چنین چیزی امکان ندارد، یکی از راههای برون رفت، اعتقاد به سبک پاشان است تا بدین صورت بتوانند از برخی تناقضهای ظاهری که در ساخت یک غزل یا در کل دیوان پیش میآید، رهایی یابند.
آشوری بر همین اعتقاد است که مینویسد: مشکل اصلی ما در برخورد با دیوان حافظ، «مسألة فهم متن تاریخیای است که حافظ در آن میزیسته و ما دیگر در آن نیستیم» (آشوری،1381: 11)، در حالی که اگر ما به دیوان حافظ به عنوان اثری هنری بنگریم و غزلهای او را به صورت منسجم در نظر آوریم، آن قدرها هم که تصور کردهاند، به فهم متن تاریخی سخن حافظ نیازمند نیستیم.
این مسأله که غزل حافظ حاوی ابیات مستقل است، بهرغم آنکه خرّمشاهی معتقد است گواهی است که حافظ مؤسس سبک هندی است و سبک هندی، اوج پیروی از غزل حافظ در استفادۀ مفرط از استقلال ابیات است (خرمشاهی،1367: 35) حتی سخن حمیدیان هم که میخواهد شروع این سیر را از گذشته نشان دهد تا به آرامی به سبک هندی منجر شود (حمیدیان،1375: 340) بیشتر گواهی نکتهای ظاهری است که نشان میدهد طرفداران استقلال ابیات حافظ، بر بنیاد شعر سبک هندی به دیوان حافظ و غزلهای او نگریستهاند.
برای فهم ساختار شعر حافظ یا هر شاعری، باید به این نکته اندیشید که چرا اینگونه سخن گفته است، نه اینکه دائم در پی آن باشیم که چه گفته است. وقتی به شرحهای دیوان حافظ مینگریم، عمدتاً برای فهم و دریافت این است که به خواننده نشان بدهند حافظ چه گفته است؛ بیت به بیت معنی میکنند و نکتههای دشوار و الفاظ و اصطلاحات آن را شرح میدهند، اما همین شیوة شرح، خود موجب میشود شارح فراموش کند که سبب گفتن این حرفها و علت انتخاب یک سبک خاص چه بوده است.