رازهایی از زندگی جنتلمن ایرانی که پس از مرگش فاش شد
در کارنامهی اصلانی هیچکدام از این ترانههای بهاصطلاح سیاسی آوردهی هنری ویژهای برای او نداشته است. همچنان که در بازخوانی تاریخی، دو ترانهی کارگر و آزادی که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ساخته و اجرا شدهاند، دورترین اتفاق نسبت به اصلانیِ دلمشغولیها محسوب میشوند.
حالا تقریبا سه ماه شده که فرامرز از میان ما رفته. او به گردن موسیقی و بیشتر از آن، خاطرات ماحق دارد.
به گزارش برترین ها، مطلبی که در ادامه میخوانید برشیست از مصاحبه مجله اندیشه پویا با حسین عصاران درباره کارنامهی فرامرز اصلانی. با ما همراه باشید.
آغاز راه با آلبوم دلمشغولیها
گذشته از واژهها و اصطلاحات مورد نظر شما که من به جای آنها از کلامپردازی و ملودیسازی استفاده میکنم، پاسخ به پرسش شما بدیهی است؛ بله! اصلانی با دلمشغولیها مورد توجه قرار گرفت؛ اما به گمان من کمی تأمل در پاسخ به این پرسش به شناخت کلی اصلانی کمک میکند.
مجموعهی دلمشغولیها نیمهی دوم سال 1356 منتشر شد؛ یعنی در فراز جریان موسوم به پاپ. خیلی خلاصه و ساده اینکه سال ۱۳۵۶ و نیمهی نخست سال ۱۳۵۷ مقطع بینظیری برای ترانههای پاپ است. تولیدات تازه، با کیفیتِ آفرینش هنرمندانه و اجرای توانمندانه و انتشار حرفهای متناسب. برای درک این مسئله فقط کافی است که به عنوان ترانههای ساخته و منتشر شده در این دوره نگاه کنیم.
محبوبیت و معروفیت اصلانی چه زمانی شکل گرفت؟
طبعاً کسانی که پیگیر و یا علاقهمند جدی تولیدات بازار ترانه در آن مقطع بودهاند دلمشغولیها را کشف و به نسبت سلیقهشان، تفاوتهای آن را هم درک کرده بودند، همچنان که در همان سال ۵۷ عکس اصلانی و متن ترانهی اگه یه روز … وسط مجلهی جوانان امروز منتشر شده است؛ اما به عنوان یک شاهد زنده شهادت میدهم که دلمشغولیها و اصلانی و ترانهی اگه یه روز… اوایل دههی ۷۰ به طور گسترده شناخته شد؛ وقتی که شرکت ترانه و وارطان آوانسیان، آلبوم دلمشغولیها را با نام تازهی پرستو و سپس اگه یه روز … در لسآنجلس بازنشر کردند و این نوار هم در روند معمول انتقال ترانههای لسآنجلسی دست به دست شد.
اینجا بود که فرامرز اصلانی معرفی گسترده شد و تفاوتهای کارش هم درک شد. ضمن اینکه به قول معروف آنان که میدانستند به آنان که نمیدانستند خبر دادند که این مجموعه پیشینهی ۱۵ساله دارد. در متن فضای بعد از جنگ، اوایل دههی ۷۰، همزمان با تغییرات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در ایران و تغییر بافت مهاجرین ایرانی در خارج که همه اینها جای بحث و نظر دارد، بعد از حدود ۱۵سال، هنوز تفاوتهای دلمشغولیها کار میکرد. به اصطلاح این بار جواب داد و دلمشغولیها برنده شد.
هر کسی گیتار دوست داشت، «اگه یه روز» را مینواخت
طر این چند وقت، در برخی اظهارنظرها، معرفی گستردهی اصلانی، به علاقهمندی عمومی به ساز گیتار پیوند خورده است. اما واقعیت این است که ابتدا این خود دلمشغولیها بود که به شکل گسترده معرفی شد و بعد در فرآیند علاقهمندی گروهی از نسل تازه به یادگیری سازهای غربی، شمایل فرامرز اصلانیِ گیتاریست/خواننده، به ویژه با ترانهی اگه یه روز … پیش روی این جمع قرار گرفت.
اما شاید این پرسش مهمتر باشد که چرا گیتار فرامرز اصلانی تا این حد مورد توجه قرار گرفت؟ تفاهم بر سر یک مساله به درک پاسخ آن کمک خواهد کرد؛ اینکه مخاطب با یک آفریده، ابتدا به شکل یک کل منسجم، یا همان چیزی که به آن فرم میگوییم، مواجه میشود و پس از درک و دریافت کلیت آن، تازه به تجزیه مؤلفهها و ارزشگذاری آنها میپردازد.
چه نسبتی میان استفادهی اصلانی از اشعار حافظ با جو عمومی روشنفکران وجود دارد؟
برداشت من این است که هیچ نسبتی نداشت. این بازگشت به خویشتن بیشتر در جریان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی و فراگیری نسبی برنامههای جشن هنر شیراز و مجموعههای منتشر شده با صدای پریسا قابل بررسی است. با احوالات و پیشینهی ادبیِ اصلانی، عجیب نبوده که او سراغ حافظ رفته. اینجا به نظرم چگونگیِ این استفاده مهمتر از اصل استفاده از آن است.
اصلانی در گفتوگویی در پاییز ۵۷ با این نظر که «حتماً لازم نیست حافظ را با کمانچه اجرا کنیم» به جریان مورد نظر شما طعنه زده است. ضمن اینکه دربارهی این مجموعه روی این مسئله که در اجرای اشعار حافظ «نقطهگذاریهایش را خودم انجام دادم» تأکید کرده است. همچنان که روی جلد کاست این مجموعه هم به این مسئله اشاره کرده است؛ یعنی بر شخصی بودن دریافت از معنی، و انتخاب ابیات و فراز و فرودها مطابق با دریافت خود تأکید کرده است.
کار اصلانی پس از دههی ۷۰
من بهعنوان یک علاقهمند که از قبل، دلمشغولیها را هم میشناختم، مرتب پیگیر بودم که «این فرامرز اصلانی کجاست؟» تا اینکه مجموعهی روزهای ترانه و اندوه منتشر شد. سال ۱۳۷۸ بود و من دانشجو بودم.. روزهای ترانه و اندوه همزمان بامجموعهی کویر باور با صدای حبیب به بازار آمد و من هر دو را با هم به خوابگاه بردم. این تصویر هنوز برایم زنده است که بین این دو مجموعه، کویر باور محبوبتر شد و بیشتر به آن گوش میدادیم. انگار فرامرز اصلانیِ اواخر دههی ۷۰ آنچنانکه باید از جنس زمانه نبود. پس از دوم خرداد بود و جامعهی پوستانداخته، در ترانه دنبال مؤلفههای دیگری همچون عشق زمینی یا مقولهی اعتراض میگشت.
از این نظر مضمون ترانههای روزهای ترانه و اندوه بیشتر به ترانههای صدا و سیما و بهاصطلاح مجاز نزدیکتر بود تا آنچه که تازه باشد. برای همین ترانهی خرچنگهای مردابی با صدای حبیب جذابتر بود. اما در نگاه به درونمتن مسئلهی مهمتر این بود که تنظیم ترانههای روزهای ترانه و اندوه از آن بافتار ظریف و مختصر با محوریت گیتار جدا شده بود. تنظیمهای استیو مککروم، با سمپلهای الکترونیک و محوریت پرکاشن از یکسو و از سوی دیگر حضور پررنگ گیتار فلامینگو که مقابل گیتارهای دلمشغولیها قرار میگرفت. ضمن اینکه بعد از چند تجربهی فرید زلاند، خودِ گیتار فلامینگو هم در ترانه فارسی بهنوعی جذابیتِ مصرفشده محسوب میشد.
ترانههای سیاسی اصلانی
در کارنامهی اصلانی هیچکدام از این ترانههای بهاصطلاح سیاسی آوردهی هنری ویژهای برای او نداشته است. همچنان که در بازخوانی تاریخی، دو ترانهی کارگر و آزادی که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ساخته و اجرا شدهاند، دورترین اتفاق نسبت به اصلانیِ دلمشغولیها محسوب میشوند.
سه چهار سال بعد از انقلاب، اصلانی در لندن، ترانهای خواند که میگفت: «ای پرستوهای خسته/ سرزمین پاکیام کو؟/ این خیابانها غریبهن/ کوچههای خاکیام کو؟» این ترانه در لحظهی آفرینشش در همان اواخر دههی ۴۰، روایتگر حال و هوای دلتنگی یک دانشجویی ایرانی در غربت و مربوط به یک دورهی زیست بهکل متفاوت بود، اما همین ترانه در دوران تازه معنای تازهای پیدا کرده و شمایلی از زمزمهی دلتنگی کسانی را پیدا کرد که مجبور به ترک وطنشان شدهاند؛ یعنی احوال شخصی خالق با شرایط تازهی جامعهی پیرامونِ مخاطب منطبق شده است.
چرا او تا پایان عمر، چهرهای محبوب برای عموم بود؟
دلیل این اتفاق بیش از کارنامه به شناسنامهی او بازمیگردد. یعنی تعهد اصلانی به حفظ همان شمایلی که در ذهن مخاطب از او شکل گرفته بوده. در واقع اگر فرامرز اصلانی در روند کارنامهی هنری خود نتوانست آن انسجام کمنظیر دلمشغولیها را تکرار کند، اما شمایل برآمده از آن را با چیزی تاخت نزد و تقلیل نداد. همان مؤلفهای که در بیشتر تعابیر و تفاسیر و یادآوریها در ایام مرگش با تعبیرهایی چون جنتلمن، باادب و آقا نمود پیدا کرد. نوشتههایش با فارسی تمیز که در شبکههای اجتماعی در دیدرس قرار میگرفت، از پشتوانهی فرهنگیای خبر میداد که در چهرههای موسیقی و بهویژه خوانندگان ما کمیاب است.
توجه بفرمایید که اصلانی در روزگاری از دنیا رفت که نامداران ما بهواسطهی حضور بیواسطه در جهان مجازی – که لازمهی حرفهشان شده است – در اتاق شیشهای قرارگرفته و بیشتر قریب بهاتفاق آنها نسبت به آن جایگاه ذهنی دههی های پیش، کوتاهتر به نظر رسیدهاند. اصلانی در همان گفتوگوی سال ۵۷ گفته بود: «من الکی آهنگساز نشدم. دوست دارم اگر روزی در دانشگاهها برای دانشجویان صحبت کردم به عنوان یک خوانندهی فهیم پاسخگو باشم»
به گمانم اصلانی به این آرزوی بزرگ دست یافت. او با چهرهی یک انسان فهیم و فرهنگمدار به تاریخ پیوست و از این نظر بسیار بسیار خوشحال هستم. گوارای وجود و یاد محترمش. بنابراین لزومی هم به تعدیل اغراقهایی که دربارهی جایگاه موسیقایی او شده، نمیبینم. فرامرز اصلانی شایستگی این اغراقها را هم داشت.