غمانگیزترین لحظه فیلم «روانی» هیچکاک (+فیلم)
ما میدانیم قرار است اتفاق بدی بیفتد، این یکی از قوانین هیچکاک و سینمای اوست. شما مردی را میبینید که بمب را زیر میز میگذارد و میدانید که آن بمب بالاخره منفجر خواهد شد، اما کی؟ انفجار بمب تشبیهیست از یکی از غمانگیزترین صحنههای سینمایی در فیلم روانی.

هیچکاک خوب میدانست چه زمانی باید با روایت محدود مخاطب را در تاریکی نگه دارد و چه زمانی باید به مخاطب بگوید چه اتفاقی میافتد در حالی که شخصیتها با روایت نامحدود در تاریکی مطلق هستند. این مهارت باعث شد فیلم از نظر تعلیق، تنش و احساس افسانهای شود؛ اما غمانگیزترین سکانس در میان این همه تنش کجای فیلم «روانی» قرار گرفته است؟
به گزارش راهنماتو، «روانی» فیلمی است که نبرد بین خوب و بد را نشان میدهد، که در شخصیت دوگانه نورمن بیتس، روانی داستان، دیده میشود. هیچکاک این نبرد قدرت را در سراسر فیلم با استفاده از نورپردازیهای تیره و روشن با کنتراستهای شدید بین دو شخصیت به تصویر کشیده است. در سکانس ابتدایی، عنوان فیلم «Psycho» به دو نیم تقسیم شده و به صورت دراماتیکی به دو طرف جدا میشود. این تأثیر مستقیم اختلال شخصیت بیتس و جنگ او بین خوبی و بدی است. باس از خطوط عمودی و افقی کمرنگ در برابر پسزمینه تاریک استفاده میکند که با سرعت روی صفحه میدوند و حس مبارزه، درام و فقدان کنترل را منتقل میکنند.
این استعارهای عالی از مبارزه بیتس در زندگی برای جدا شدن از شخصیت دومش است که به شکل مادر کنترلکنندهاش تجسم یافته است. این دریچهای است به شروع یک فیلم افسانهای که هرگز در حد یک فیلم ترسناک صرف باقی نماند. در ادامه این مطلب از راهنمای فیلم روانی را به قدری جلو میبریم و از روی بسیاری از سکانسهای قابل بحث بپریم و به صحنهای برسیم که به تعبیری غمانگیزترین لحظه فیلم «روانی» به عنوان فیلمی ترسناک-روانشناختی است.
غمانگیزترین لحظه فیلم «روانی» از آلفرد هیچکاک
در میان همه سکانسهای ناب و ماندگار «روانی»، شاید کمتر توجهی به غمانگیزترین لحظهی فیلم شده باشد؛ لحظهای که بیشتر از خشونت و ترس، تنهایی، ناامیدی و شکست انسان را به تصویر میکشد. این سکانس نه در بطن قتلهای خونین است و نه در هیاهوی تعلیق بیپایان، بلکه در سکوت سرد و مرموز اتاق مادر نورمن بیتس، هنگامی که شخصیتهای پیچیده و چندلایه فیلم برای لحظهای عریان میشوند.
سکانس پایانی که در آن نورمن در مقابل آینه دیوانگی و خودفریبیاش قرار میگیرد، غمانگیزترین بخش فیلم است. این لحظه نه صرفاً نقطهی اوج داستان روانی، بلکه نمایشگر تراژدی انسانی است؛ نمایشگر شکست نهایی در جنگی که بین دو شخصیت درون نورمن در جریان است، جدالی که هیچ برندهای ندارد. نورمن، آن مرد شکستخورده و اسیر گذشته، در تنهایی مطلق خود محصور شده است؛ جایی که دیگر نه میتوان از مادرش فرار کرد و نه از خودِ واقعیاش.
در این سکانس، نورمن به عنوان «مادر»، خود را به گونهای آشکار میکند که گویی دیگر هیچ هویتی جز این باقی نمانده است. فضای سرد و تیره اتاق، سکوت سنگین و نورپردازی مخفیانهای که خطوط تیره و روشن را به هم میآمیزد، همهی اینها تصویری از فروپاشی روانی و انسانی است که از ابتدا فیلم وعده داده شده بود. اینجا خبری از خطوط تیز و پرجنب و جوش تیتراژ سال باس نیست؛ بلکه خطوط شکسته و کجومعوج یک ذهن در حال فروریختن به چشم میآید.
همانگونه که برنارد هرمان در موسیقیاش با فریادهای خفه و ملودیهای سرد، احساس وحشت و غم را در هم میآمیزد، این سکانس نیز گویی همان فریادهای خاموش را به زبان تصویر تبدیل میکند. نورمن در این لحظه نه قاتل بیرحم، بلکه قربانی تراژیک روانی است که در قفس ساخته ذهن خود اسیر مانده است. تلخی سرنوشت او، که باید در قالب مادرش زندگی کند و از سوی دیگر خود واقعیاش را دفن نماید، حسی غمناک و تکاندهنده در دل مخاطب برمیانگیزد.
هیچکاک در اینجا نه فقط یک داستان جنایی را روایت میکند، بلکه ما را به اعماق تاریکیهای روح انسانی میبرد، جایی که عشق، نفرت، وحشت و تنهایی با هم تلاقی میکنند. غمانگیزترین سکانس «روانی» به همین دلیل است که ما نه تنها از وحشت قتلها میترسیم، بلکه با سقوط نورمن، با شکست انسانی مواجه میشویم که هیچ راه گریزی ندارد. به جز این صحنه که در ادامه میبینید، سکانس نهایی فیلم روانی، پیش از بیرون کشیده شدن ماشین از باتلاق، مونولوگهای درونی نورمن بیتس نیز میتوانند غمانگیزترین لحظات این فیلم باشند چراکه تقریبا حسی را منتقل میکنند که در این سکانس میبینیم.
لطفا به این مطلب امتیاز دهید