بلیط هواپیما فلای تودی
میزیتو
آخرین خبرها

7 نقش به یادماندنی بهروز وثوقی

«قیصر» تنها فیلمی جنایی یا ملودرامی در ستایش انتقام نیست. بیانیه‌ای است در باب جوانمردیِ زخم‌خورده و غیرتِ به حاشیه رانده‌شده. اعتراض خاموشِ طبقه‌ی فرودست شهری است در جامعه‌ای که «فرد» در آن کسی را جز «خود» ندارد . در مرکز جهانِ فیلم، قیصر است با خشمی که از ناجوانمردی لبریز است.

کرمان موتور

عجیب نیست که یک «بازیگر» نیم‌قرن در هیچ اثری حضور نداشته باشد و هم‌چنان نامش با صلابتی خیره‌کننده، در صدرِ سینمای ایران بدرخشد؟ عجیب نیست زمان، از ورای غبارِ سالیان به جای زدودن یک نام، آن را صیقل داده و در قاب خاطره‌ها تر و تازه نگاه دارد؟ نه. عجیب نیست اگر بدانیم که قامتِ «بهروز وثوقی» نه‌ به‌عنوانِ یک هنرپیشه‌ی متبحر که به‌مثابه‌ی نماد یک دوران، در ضمیر ناخودآگاهِ فرهنگِ تصویری این سرزمین جای گرفته است.

به گزارش فیلم‌نیوز، بهروز وثوقی، فراتر از ستاره‌ای خوش‌چهره یا بازیگری پرطرفدار، شمایل مردی‌ است که در هر چه بازی کرد، تکه‌ای از رنج و خشم و شور و شکست نسل‌های معاصر خود را نمایش داد و رنج و خشم در این سرزمین از نسلی به نسلِ دیگر منتقل می‌شود. «وثوقی» اسطوره‌ی زنده‌ی این سرزمین است. پُر از درخشش و زیبایی در حافظه‌ی تاریخیِ ملتی که بارها و بارها در آیینه‌ی بازی او، خویش را دیده‌اند. او برای همیشه نماینده‌ی روح‌های زخمی، معترض، تنها و عاشقِ یک ملت است. راوی دردمندیِ ما. نگاهی به هفت نقشِ به یادماندنی او داریم. آثاری که نه‌فقط به یمن روایت و کارگردانی، بلکه بیش از همه، با اتکای بر حضور نافذ وثوقی، در حافظه‌ی تاریخی سینمای ایران جاودانه گشته‌اند.

قیصر | قیصر | مسعود کیمیایی | ۱۳۴۸

«قیصر» تنها فیلمی جنایی یا ملودرامی در ستایش انتقام نیست. بیانیه‌ای است در باب جوانمردیِ زخم‌خورده و غیرتِ به حاشیه رانده‌شده. اعتراض خاموشِ طبقه‌ی فرودست شهری است در جامعه‌ای که «فرد» در آن کسی را جز «خود» ندارد . در مرکز جهانِ فیلم، قیصر است با خشمی که از ناجوانمردی لبریز است. او پس از فقدانِ بزرگی که با آن روبه‌رو می‌شود، به‌مثابه‌ی یک قهرمان نوین قد علم می‌کند. در این فیلم، وثوقی با کم‌گویی و با حرکاتی که از قاعده‌مندی تئاتری به دورند، تصویری می‌سازد از مردی که میان عُرف و شرافت، میان انتقام و فروپاشی، سرگردان است. قیصر، پس از رنجِ از دست‌دادنِ خواهر و برادرش، خود را دفن‌شده در جامعه‌ای می‌بیند که مرگِ غیرت را نظاره‌گر است. قیصر فراتر از یک شخصیت است؛ او فریاد بی‌صدای نسلی خشمگین و بی‌پناه است که انگار پایانِ تراژیکِ زندگی‌شان، سرنوشتِ محتومی است که از همان ابتدا مُهرش بر پیشانی‌شان خورده بود.

رضا موتوری | رضا | مسعود کیمیایی | ۱۳۴۹

در «رضا موتوری»، شخصیت وثوقی دو نقش را بازی می‌کند (رضا و فرخ). رضا از طبقه‌ای فرودست است و فرخ از جهانی دیگر. رضا مأیوس از رستگاری است و فرخ، آن را زندگی می‌کند. وثوقی در این فیلم مرز میان جنون و خِرد و امید و افسردگی را با همان مهارتِ ذاتی‌اش بازی می‌کند. «رضا موتوری»، به مدد وثوقی، بدل به نوای بلند یک انسانِ آواره‌ی بی‌سرزمین می‌شود که در هیاهوی شهرِ مدرنِ بی‌ریشه، دنبالِ راهِ نجات می‌گردد؛ راهی که پایانی جز مرگ ندارد. «رضا موتوری» همان یاغیِ دنیایِ روبه اضمحلالی است که ردای مدرنیت بر تن دارد. کیمیایی با ظرافتِ سیرِ درونی رضا را ترسیم کرده است و وثوقی آن را چنان بازی می‌کند که بعد از این همه سال که «رضا موتوری» را می‌بینیم، آن نگاه‌های نافذ و آن تلاش‌هایش برای نجات را که مشاهده می‌کنیم، درونِ خندقی از غم و حسرت فرو می‌افتیم که: شب با تابوتِ سیاه نشست توی چشماش/ خاموش شد ستاره؛ افتاد روی خاک/ سایه‌اش هم نمی‌موند هرگز پشتِ سرش/ غمگین بود و خسته/ تنهای تنها

طوقی | آ سید مرتضی | علی حاتمی | ۱۳۴۹

در «طوقی»، وثوقی، پیچیده‌ترین نمودهای روان‌شناختی مرد ایرانی را به نمایش می‌گذارد. «آسید مرتضی» عاشقی است مغلوب تقدیر در سرزمینی که عشق را چندان خوش ندارد. او میانِ تقدس سنت، وسوسه‌ی عشق، و نفرینِ تقدیر معلق است؛ شخصیتی تراژیک که در کشاکش بین خواست قلبی خویش و انضباط فرهنگی محیط، گام به گام به سوی سرنوشتی کشیده می‌شود که نیستی‌اش را به همراه دارد. آسیدمرتضی، چیزی از این دنیا نمی‌خواهد جز پرندگانش و حالا «طوقی» هم‌چون معشوقی دست‌نیافتنی و هم‌زمان نشانه‌ای از طالع نحس در دستانِ اوست. با این وجود عشقِ بزرگ‌تری در راه است: عشقِ طوبی . او برای خواستگاری دایی‌اش از طوبی رهسپارِ سفر شده، اما بینِ او و آن زن شوری پنهان در می‌گیرد. وثوقی، در این فصل‌ها، نرمی و وسواس عاشقی را به‌طرزی غیرخطابی نشان می‌دهد. آن سکوت، آن اضطراب پیش از اعتراف و آن همه شیدایی، همه نشانه‌ی عشق مردی ا‌ست که نخستین بار دل سپرده و عمیق هم دل سپرده است. سکوتِ «آسیدمرتضی»، که نشانه‌ی حجب اوست، کم‌کم به بستر تراژدی بدل می‌شود. سکوتِ او، مایه‌ی گمان بد و کژفهمی می‌شود. انگارِ خود مرتضی هم احساس گناه می‌کند، بی‌آنکه گناهکار باشد. مرگِ «طوبی» شعله‌ی جان‌سوخته‌ی مردی را بازتاب می‌دهند که هستی‌اش به ناگاه تهی شده است. انتقام‌جویی او از عباس، برخلاف عرفِ فیلمفارسی‌های پیشین، خشمی کور نیست، بلکه برآمده از اندوهی پنهان و مردانه‌ی «آقا سیدمرتضی» است.

داش‌آکل | داش آکل | مسعود کیمیایی |۱۳۵۰

در اقتباسِ شاعرانه‌ی کیمیایی از قلم صادق هدایت، وثوقی، «داش‌آکل» را به مثابه‌ی شخصیتی اسطوره‌وار بازی کرد. مردی گرفتار میانِ عشق و تقدیر. پهلوان عاشق می‌شود، ناخواسته هم عاشق می‌شود. با یک نگاه عاشق می‌شود؛ اما انگار قبای عشق هرگز نمی‌تواند بر تنِ‌ پهلوانی چون او بنشیند. برای همین است که وثوقی آن نگاهِ ماتم‌زده را دارد و آن سکوت‌های سنگین را . آدم هر بار که «داش‌آکل» را می‌بیند، می‌خواهد برای آن پهلوانِ تنها اشک بریزد. در «داش‌آکل»، وثوقی یک‌سره در حال ایستادگی‌ است: در برابر زمانه، در برابر تمنای دل، و در نهایت در برابر خودش. بازی وثوقی در این فیلم، اجرایی از یک غم نجیب است؛ اندوهِ یک دلِ ناکام. وقتی چاقو در سینه‌ی قهرمان می‌نشیند، «داش‌آکل» نیست که می‌میرد. مردمانی می‌میرند که دیگر پهلوان نمی‌زایند. دورانی می‌‌میرد که مردانگی در آن هنوز عزیز شمرده می‌شد.

گوزن‌ها | سید | مسعود کیمیایی | ۱۳۵۳

«گوزن‌ها»، به کارگردانی کیمیایی، اثری ا‌ست که صراحت سیاسی و التهاب اجتماعی دهه‌ی 50 را به تصویر می‌کشد. این فیلم پرتنش است و ایدئولوژیک و تراژیک. وثوقی در این فیلم نه آن یاغیِ پُرغرورِ «قیصر» است، نه آن عاشق بی‌قرار «طوقی»؛ بلکه شمایلِ مردی‌ است که تمامِ زندگیِ خود را باخته است. او در این فیلم نقشی را ایفا می‌کند که نه قهرمان است، نه ضدقهرمان، بلکه تصویری ا‌ست تمام‌قد از مردی سقوط‌کرده که انگار از خاکسترِ خود برمی‌خیزد. او در نقش «سید رسول»، زیر آوار اعتیاد و بی‌پناهی له شده، اما هنوز در عمق جانش، شرافتِ انسانی‌اش باقی مانده است. «سید» خویشتن خویش را از کف داده، اما ورود «قدرت» از معتادی مفلوک به مردی بدل می‌شود که دوباره طعم عزت نفس را می‌چشد. عزتی که با طغیان بر خودِ سابق و رستگاری به دست می‌آید و بهایی دارد به سنگینی «مرگ».

همسفر | علی | مسعود اسداللهی | ۱۳۵۴

«همسفر» را می‌توان تمثیلی دانست از رودررویی دو جهان دانست: یکی مردی از حاشیه، دیگری زنی از متنِ رفاه. وثوقی در این فیلم، حامل تمام ناکامی‌های طبقه‌ای خاموش است؛ مردی از بطنِ رنجِ طبقاتی، با هیبتی کاریزماتیک. علی به‌ظاهر هیچ‌چیز ندارد، اما درست از همین «نداشتن» است که افسون می‌تراود. او نه میراث‌بر است و نه موروث‌دار و این برای دخترکِ نازپرورده به‌قدری جذاب است که دل‌باخته‌ی او شود. مفتونِ مردی که نگاهی نافذ دارد و نجیب است. علی با تمامِ نداری‌اش پرغرور است و نجات‌بخشِ زنِ بورژوای بی‌پناه. وثوقی در این فیلم کاملا «به‌جاست» و همین مسئله، مهم‌ترین نکته‌ی بازی اوست. تماشاگر با او به وصال می‌رسد و با او از مسیرهای ناهموار فرار می‌کند، و در انتها، ولو برای ساعاتی کوتاه، به آن آرامش خیالی می‌رسد که زیستن در واقعیت آن ممکن نیست. «علی» خلسه‌ای‌ موقت است برای فراموشی زخم‌های کسی که آن را می‌بیند.

سوته‌دلان | مجید آقا ظروفچی | علی حاتمی | ۱۳۵۶

«سوته‌دلان» اوجِ بالندگی بازیگری وثوقی است. بازی او در نقش مردی ساده‌دل، چنان ظرافتی دارد که در تاریخ سینمای ایران، نظیر ندارد. او چنان این نقش را با وسواس و شناخت بازی کرده که هیچ گمانِ آدمی نمی‌رود که «مجید دوکله» را یک هنرپیشه بازی کرده است. حضورِ او در «سوته‌دلان» چنان از جزئیات سرشار است که تماشاگر، لحظه‌ای به «تصنع» نمی‌اندیشد و غرقِ عشقِ «مجید» می‌شود. عشقی که هر چه هست و طرفش هر که هست، یک عشقِ معصومانه است. شادی‌های ناگهانی و معصومانه‌‌ی مجید و آن غمِ بزرگی که پس از آگاهی از حقیقت بر سرش آوار می‌شود، مجید را تجسم انسانی پاک‌ می‌‌کند: «مجید دوکله»ی سوته‌دلان، بیش از اینکه ابله باشد، معصوم است. از اینها گذشته، تقابلِ «مجید» با «آقا حبیب ظروفچی» که تمامِ عمر بار زندگی را به دوش کشیده و خسته است، اما هم‌چنان فروتن و نگرانِ برادرِ کوچکِ سر به هوایش یکی از زیباترین (اگر نگوییم زیباترین) نمایش‌های برادرانه در قالبِ سینماست.

عضویت در تلگرام عصر ترکیه عضویت در اینستاگرام عصر ترکیه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا