۷دردسر داشتن هوش بالا
ظاهراً هوش بالا هم مایه دردسر است. این مقاله ۷مشکلی که باهوش ها با آن مواجه می شوند را شرح داده است.
با اینکه هوش اغلب به عنوان یک موهب مورد ستایش و تمجید قرار میگیرد، تعداد کمی از آدمها چالشهایی که هوش بالا ایجاد میکند را تشخیص میدهند.
به گزارش راهنماتو، اغلب فرض گرفته میشود که آدمهای خیلی باهوش مسیر راحتتری را در زندگی طی میکنند – ینده شغلی بهتری دارند، مهارتهای سریع حل مسئله دارند و میتوانند خیلی سریع عقاید پیچیده را درک کنند.
اما آی-کیوی بالا در زیر سطح ظاهری خود میتواند طیفی از مشکلاتی را ایجاد کند که اغلب متوجه آنها نمیشویم.
بر طبق روانشناسی، هوش بالا اغلب 7مشکل برای آدمها ایجاد میکند که اثبات میکند گاهی هوش هزینههای پیشبینینشده خودش را دارد.
1.نشخوار فکری اغلب همیشه وجود دارد
تاکنون به این فکر کرده بودید که فکر کردن زیادی میتواند مشکل باشد؟ برای آدمهای خیلی باهوش اغلب اینطور است. مغز آنها طوری طراحی شده است که هر قطعه از جزییات را واکاوی و تحلیل میکند و به زیر ذرهبین میبرد و اغلب به دنبال معانی پنهان و الگوهای مخفی است.
این توانایی برای حل مسائل پیچیده یا نزدیک شدن به موقعیتهایی که نیاز به احتیاط و ملاحظاتی دارد، مفید است اما همچنین میتواند به یک بنبست ذهنی به نام نشخوار فکری منجر شود.
در زندگی روزمره، نشخوار فکری میتواند تصمیمات خرد را تبدیل به دوراهیهای بزرگ کند که در آن فرد هر نتیجه احتمالیای را سبک و سنگین میکند و یک چرخه بیپایان از افکار ایجاد میکند.
این امر میتواند منجر به استرس، اضطراب و حتی فلج تصمیمگیری شود. مثل این میماند که فرد با خودش در مسابقه طنابکشی شرکت کرده است. او هرگز در استراحت نیست و همیشه چیزی وجود دارد که ذهن او را به خود مشغول کرده و مواد نشخوار ذهنی برایش فراهم کرده است.
ذهن تیز گنجینهای ارزشمند برای افراد باهوش است اما وقتی که نمیتواند دست از فکر کردن دائمی بردارد، تبدیل به بدترین دشمن همین فرد میشود.
2.مواجهه با انتظارات غیرواقعبینانه
تاکنون در موقعیتی بودهاید که دیگران از شما انتظار داشته باشن همه چیز را بدانید چون باهوش هستید؟
مثلاً احتمالاً در دوران مدرسه کسی بودید که دیگران برای رفع اشکال تکالیف مدرسه به شما مراجعه میکردند. خیلی بد نیست و حس خوبی به فرد باهوش دست میدهد اما تا وقتیکه به نقطهای نرسیده باشد که همکلاسیها توقع داشته باشند همه جوابها را همیشه بدانید.
در چنین شرایطی فرد باهوش فشار زیادی روی خودش احساس میکند که بیانصافی است. چون کسی نمرات خوبی در دروس مدرسه و دانشگاه میگیرد، دلیل بر آن است که عالم بر همه چیز باشد.
تحمل فشار ناشی از برآورده کردن انتظارات بیانتهای دیگران فرسودهکننده است.
3.تنهایی ناشی از طول موج متفاوت
سختتر از همه آن است که فرد باهوش مثل غریبهای در جمع است. وقتی خیلی باهوش باشید جهان را از دریچهای منحصربهفرد میبینید. جزییاتی را میبینید که دیگران ممکن است متوجه آن نشوند، بین چیزهایی ارتباط میبینید که دیگران ممکن است نبینند و به شیوهای فکر میکنید که کاملاً با طرز فکر دیگران متفاوت است.
همچنین حس درک نشدن یا بدفهمیده شدن یا انزوا دارید چون طول موج شما با طول موج دیگران مطابقت ندارد. مثل شرکت در یک مهمانی است که در آن آدمها دارند به سازهایی میرقصند که شما اصلاً نمیتوانید بشنوید.
درحالیکه توانایی فکر کردن به شکلی متفاوت با دیگران اغلب تحسین میشود، حقیقت آن است که میتواند حس تنهایی افراد را تشدید کند. تحقیقات روانشناسی نیز از این داستان حمایت میکند. افرادی خیلی باهوش اغلب احساس انزوای زیادی را به دلیل توانمندیهای ذهنیشان گزارش میدهند.
4.کمالطلبی میتواند منجر به فلج افراد شود
وقتی خیلی باهوش باشید، به طور طبیعی میخواهید کارها را به کاملترین شکل ممکن انجام دهید. برای خودتان استانداردهای بالایی تعیین میکنید و تا وقتیکه به این استانداردهای نرسیده باشید احساس رضایت ندارید. خیلی عالی به نظر میرسد نه؟ باید بگوییم همیشه اینطور نیست.
تمایل به کمال گاهی میتواند به وسواس ناسالم تبدیل شود. میتواند باعث شود که دچار اهمالکاری شوید یا کلاً هیچ وظیفهای را از ترس اینکه نتوانید کامل انجام دهید، انجام ندهید.
میل به نوشتن یک مقاله بینقص، ارائه یک کار بینقص یا حتی درست کردن یک شام عالی برای مهمانی منجر به فلج شما میشود، به نحوی که هیچکدام را اصلاً انجام نمیدهید.
5.هوش بالا و افسردگی وجودی
آیا میدانستید که افراد خیلی باهوش در معرض افسردگی وجودی هستند؟ این نوع افسردگی ناشی از گرفتار شدن در چرخه پرسشهای بیپاسخی مثل معنای هستی داشتن، اجتنابناپذیری مرگ، ماهیت آزادی، احساس انزوای ناشی از استقلال حقیقی است.
افراد خیلی باهوش ذهن دائماً فعالی دارند که مدام دارد درباره مسائل فلسفی پیچیده میاندیشد. ذهن کنجکاو میتواند یک موهبت باشد اما همچین میتوانی باری روی دوش فرد باهوش باشد زیرا این افکار میتوانند محدودیتها و عدم قطعیتهای دائمی درباره زندگی ایجاد کنند.
آدمهای خیلی باهوش به جای آنکه پاسخهای راضیکننده پیدا کنند، ممکن است خودشان را در چرخهای بیوقفه از پرسشها گیر بیندازند که به احساس ناامیدی و دلسردی منجر میشود.
مثل گیر افتادن در هزارتوی فلسفی است؛ شما از پیچیدگی زندگی مطلع هستید اما نمیتوانید آنها را به طور کامل حل کنید.
بنابراین، درحالیکه هوش بالا میتواند بسیاری از درها را باز کند، همچنین میتواند به راهروهای تاریک غیرمنتظره نیز منجر شود که در آنها آگاهی زیاد از حد و فقدان راهحلهای کافی میتواند بار احساسی سنگینی بر فرد تحمیل کند.
6.چالش پیدا کردن همفکر
برخورداری از ذهنی درخشان موهبت است اما همچنین میتواند احساس تنهایی عمیقی ایجاد کند. حس خوبی دارد آدمی را پیدا کنید که میفهمد چه میگویید. میتواند افکار و عقایدتان را با او به اشتراک بگذارید، از اینکه میبینید در این شکل از اندیشه تنهای نیستید، احساس راحتی پیدا میکنید و هیجانزده میشوید که یک همقطار باهوش در کنارتان است.
اما مسئله این است که آدمها خیلی باهوش به سختی میتوانند یک نفر دیگر مثل خودشان را پیدا کنند. دلیلش این نیست که آنها سختگیر یا گزینشگر هستند، بلکه دلیلش این است که ظرفیت عقلانی آنها پیدا کردن فردی با طول موج یکسان با خودشان را دشوار میکند. این امر میتواند به آنها حس انزوا و درک نشدن را تحمیل کند.
7.هوش بالا معادل موفقیت بالا نیست
این یکی خیلی دیگر عجیب است. هوش بالا موفقیت را تضمین نمیکند. حیرتزده شدید؟ درحقیقت، بسیاری از افرادی که هوش بالایی دارند در دستیابی به موفقیتی که در زندگی دنبالش هستند، به مشکل میخورند. دلیلش آن است که موفقیت صرفاً به واسطه هوش به دست نمیآید بلکه ترکیبی از چندین عامل به شرح زیر است:
هوش عاطفی
تابآوری
اراده
مهارتهای بینفردی
بنابراین یادتان باشد که هوش بالای شما صرفاً یکی از اجزای معمای پیچیده و زیبای شماست. هوش شما همه چیز شما نیست.