موارد عجیب و حیرتانگیز کنار گذاشتن تاج و تخت
اگر نگاهی به تاریخ بیندازید متوجه میشوید که چند میلیون نفر بهخاطر جنگ بر سر تاج و تخت کشته شدهاند.

اگر نگاهی به تاریخ بیندازید متوجه میشوید که چند میلیون نفر بهخاطر جنگ بر سر تاج و تخت کشته شدهاند. بارها پیش آمده که حتی اعضای یک خانواده به همدیگر رحم نکردهاند. همچنین بسیاری از پادشاهان تنها پس از کشتار وحشیانه مردم خود از قدرت کنار رفتهاند. بهخاطر همین کنار رفتن اختیاری از قدرت کمی عجیب بهنظر میرسد.
به گزارش گجت نیوز، تصور کنید که قدرت و ثروت بسیار زیادی در اختیار دارید و افراد زیادی بهشما خدمت میکنند. شما میتوانید با فرامین و اقدامات خود سرنوشت یک کشور را تغییر دهید. ولی احساس میکنید که اینها کافی نیستند و نمیتوانید خوشبخت باشید. اینجاست که تاج و تخت را کنار نهاده و سراغ زندگی عادی میروید.
در ادامه مواردی از کنار گذاشتن تاج و تخت را خواهید خواند که هرکدام نسبت به دیگری عجیبتر و خاصتر هستند.
چارلز پنجم، امپراتور مقدس روم
چارلز پنجم یکی از بزرگترین قلمروها را در تاریخ اروپا داشت. او امپراتور مقدس روم (آلمان، اتریش، ایتالیا، اروپای شرقی) و پادشاه اسپانیا، هلند و بلژیک بود. بخش قابلتوجهی از قاره آمریکا نیز در اختیار او قرار داشت. معمولا وقتی فردی کنترل یک امپراتوری بزرگ را در اختیار دارد، به این راحتی از تاج و تخت دست نمیکشد. هرچند چارلز پنجم اینگونه نبود.
او در سن پنجاه سالگی گفت که از رسیدگی به مشکلات سیاسی و کارهای امپراتوری خسته شده و قصد دارد استراحت کند. در نتیجه قلمرو خود را بین برادر و پسرش تقسیم کرد و به صومعه رفت. چارلز باقی عمر خود را به عبادت پرداخت.
کنار گذاشتن تاج و تخت توسط کریستینا، ملکه سوئد
داستان سرنوشت ملکه کریستینا بسیار عجیب است. او در سن ۵ سالگی و پس از مرگ پدر به جایگاه سلطنت رسید. کریستینا تحصیلات کاملی داشت و در زمینههای هنر، فلسفه و فرهنگ صاحبنظر بود. مشکل از جایی شروع شد که اشراف و مقامات سیاسی سوئد او را برای ازدواج و به دنیا آوردن یک ولیعهد تحت فشار گذاشتند.
کریستینا تاکید کرد که نمیتواند قلب خود را برای ازدواج راضی کند و هرگز چنین کاری نخواهد کرد. پس از گذشت مدتی ملکه به مذهب کاتولیک گرایش پیدا کرد. هرچند کشور سوئد پروتستان بود و تغییر مذهب برای ملکه پذیرفتی نبود. در نهایت کریستینا تصمیم گرفت برای رها شدن از فشارهای سیاسی و جلوگیری از ظاهرسازی و دورویی از تاج و تخت دست بکشد.
کنار گذاشتن تاج و تخت توسط الکساندر، شاهزاده آلمانی
در قرن هجدهم آلمان متحد امروزی وجود نداشت و ایالات مختلف تحت کنترل شاهزادههای نیمهمستقل قرار داشتند. فردریک کارل الکساندر نیز کنترل دو ایالت آنسباخ و بایرویت را بر عهده داشت. الکساندر رابطه خوبی با همسر خود نداشت. در طول یکی از سفرهای خود بهصورت اتفاقی با الیزابت کراون آشنا شد. بانویی که از ازدواج خود ناراضی بود.
آنها برای چند سال با هم مکاتبه داشتند تا اینکه در فاصله چند ماه همسر الکساندر و شوهر الیزابت فوت کردند. سپس الکساندر در اقدامی دیوانهوار و بدون اینکه نظر مردم خود را جویا شود دو ایالت آنسباخ و بایرویت را به پروس فروخت. او با اینکار مقداری پول نقد و حقوق بازنشستگی بالایی دریافت کرد و به انگلستان رفت.
شاهزاده آلمانی تا پایان عمر در انگلستان ماند و هرگز از کرده خود پشیمان نشد. او را باید در زمره خطرناک ترین پادشاهان جهان (البته برای کشور) خود قرار داد.
عمر علی سیفالدین سوم، سلطان برونئی
پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از مستعمرات بریتانیا در تلاش برای دستیابی به استقلال بودند. در آن زمان کشور برونئی تحت حمایت انگلستان قرار داشت. بریتانیا تاکید داشت که این کشورها باید برای دستیابی به استقلال کامل دموکراسی پارلمانی را پیاده کنند. البته که بریتانیا دلسوز کشورهای مستعمره خود نبود و صرفا میخواست به روش نرم سلطه خود را حفظ کند.
سلطان برونئی سیفالدین سوم نیز با امضای قراردادی این مسئله را پذیرفت. هرچند او فردی محافظهکار بود و به دموکراسی باور نداشت. پس از گذشت چند سال سیفالدین اعلام کرد که میخواهد از تاج و تخت کنارهگیری کند. در واقعیت او میخواست با اقدامی هوشمندانه از زیر فشار بریتانیا خارج شود. چراکه پسر او هیچ قرارداری را با انگلیسیها برای اجرای دموکراسی امضا نکرده بود.
در عمل سیفالدین سوم تا زمان مرگ همچنان در مورد بسیاری از مسائل تصمیمگیری میکرد. او با این ترفند ساده موفق شد استقلال برونئی را بدون اجرای دموکراسی پارلمانی بهدست آورد.
جیمه وانگچاک، پادشاه بوتان
در اکثر موارد افراد تا آخرین نفس به تاج و تخت چنگ میزنند. هرچند ماجرای پادشاه بوتان کاملا برعکس بود. او در سال ۱۹۷۲ و در سن ۱۶ سالگی به پادشاهی رسید. وانگچاک محبوبیت بسیار بالایی در کشور خود داشت و تحت فشار سیاسی یا اقتصادی نبود. با وجود این، پادشاه بوتان بهشدت به مفهوم دموکراسی و انتخابات پارلمانی آزاد اعتقاد داشت.
در نتیجه تصمیم گرفت از پادشاهی کنارهگیری کرده و فرزندش سلطنت مشروطه را در بوتان پایهگذاری کند. جالب است بدانید که مردم بوتان از این تصمیم استقبال نمیکردند و پادشاه مجبور شد در طول چند سال آنها را متقاعد به پذیرش دموکراسی کند. در نهایت سال ۲۰۰۶ وانگچاک از قدرت کنارهگیری کرد، انتخابات آزاد برگزار و قانون اساسی جدید تصویب شد.
کنار گذاشتن تاج و تخت توسط ادوارد هشتم، امپراتور انگلستان
ادوارد هشتم در سال ۱۹۳۶ بهعنوان امپراتور بریتانیا بر تخت نشست. هرچند ۱۱ ماه بعد در نطقی رادیویی اعلام کرد که نمیتواند وظایف خود بهعنوان پادشاه را بدون عشق زنی که دوستش دارد انجام دهد. در نتیجه تاج و تخت را رها کرد تا با والیس سیمپسون ازدواج کند.
والیس زنی آمریکایی بود و دوبار طلاق گرفته بود. کلیسا، خانواده سلطنتی و دولت انگلستان نمیتوانستند قبول کنند که پادشاه با چنین زنی ازدواج کند. حتی وزای دولت تهدید به استعفای دستهجمعی کرده بودند. در نهایت ادوراد به این نتیجه رسید که عشق مهمتر از پادشاهی است. او با والیس ازدواج کرد؛ اما هیچکدام از اعضای خانواده سلطنتی در مراسم ازدواج قدم نگذاشتند.
ادوارد نیز به فرانسه رفت و بیشتر زندگی خود را در آن کشور گذراند. البته گفته میشود او در طول جنگ جهانی دوم از آلمان نازی و هیتلر حمایت میکرد و قصد داشت پس از شکست انگلستان مجدد عنوان پادشاهی را پس بگیرد. با توجه به برنامههای هیتلر برای شوروی، احتمال دادن انگلستان به ادوارد وجود داشت.
حمد بن خلیفه آل ثانی، امیر قطر
حمد بن خلیفه آل ثانی در سال ۱۹۹۵ و در نتیجه کودتایی آرام و بدون خونریزی پدر خود را برکنار کرد. پدر شیخ حمد فردی محافظهکار بود و تمایل نداشت منابع گازی قطر مورد استفاده قرار گیرند. او فکر میکرد که با اینکار خطرات زیادی متوجه این کشور خواهد شد. هرچند شیخ حمد با توسعه میدان گازی شمالی قطر را به بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی مایع جهان تبدیل کرد.
او توانست سطح رفاه مردم قطر را بهشکل چشمگیری افزایش داده و سبب جذب سرمایه خارجی شود. در نتیجه پس از گذشت چند سال قطر از کشوری کوچک و حاشیهنشین به یک بازیگر مهم منطقهای تبدیل شد. در سال ۲۰۱۳ شیخ حمد احساس کرد که وظیفه خود را انجام داده و باید تاج و تخت را به نسل جوان بسپارد. در نتیجه از پادشاهی کنارهگیری کرد.
آمادئوس هشتم، پادشاه ساووا و پاپ جدید
آمادئوس هشتم در سن ۸ سالگی بهعنوان پادشاه ساووا انتخاب شد. این منطقه کوچک امروز بین ایتالیا، سوئیس و فرانسه قرار دارد. او در حالی به تاج و تخت رسید که کشور کوچکش چند تکه شده بود. آمادئوس توانست بدون جنگ و صرفا با خریدن زمینهای طبقه اشراف کشور را یکپارچه کند.
سپس با ترتیب دادن ازدواجهای مصلحتی برای خود و فرزندانش کشور را از درگیریهای شدید اروپایی دور نگه داشت. او همچنین توانست در دوران پادشاهی خود ساووا را به منطقهای ثروتمند و قوی تبدیل کند. هرچند ناگهان در سال ۱۴۳۰ میلادی تصمیم گرفت تاج و تخت را کنار گذاشته و به امور دینی بپردازد.
در آیین مسیحیت راهب شدن به معنی کنارهگیری از زندگی دنیوی و دلبستگیهای شخصی است. هرچند آمادئوس هشتم با دوستان خود در صومعه بود و همچنان بخش زیادی از امور کشور را کنترل میکرد. در آن زمان کلیسای کاتولیک درگیر اختلافات شدید بود و پاپ مقبولیت همگانی نداشت. در نتیجه آمادئوس هشتم با نفوذ خود شورای بازل را در سال ۱۴۳۹ تشکیل داد.
این شورا او را بهعنوان پاپ فلیکس پنجم انتخاب کرد. بخشی از اروپا از فلیکس پشتیبانی میکردند و بخشی دیگر اوژن چهارم را پاپ واقعی میدانستند. در نهایت پس از گذشت ۹ سال و مرگ اوژن چهارم، آمادئوس قبول کرد از جایگاه پاپ پایین بیاید تا اختلاف در کلیسای کاتولیک از بین برود.