فیلم های ابرقهرمانی جدید دیگر داستان تکراری را روایت نمیکنند
بهنظر میرسد دوران روایتهای تکراری به پایان رسیده و فیلم های ابرقهرمانی جدید با کنار گذاشتن داستانهای پیدایش، رویکردی تازه برای جذب مخاطب در پیش گرفتهاند.

بهنظر میرسد دوران روایتهای تکراری به پایان رسیده و فیلم های ابرقهرمانی جدید با کنار گذاشتن داستانهای پیدایش، رویکردی تازه برای جذب مخاطب در پیش گرفتهاند.
به گزارش گجت نیوز، فیلم های ابرقهرمانی جدید در سال ۲۰۲۵ یک پیام روشن برای مخاطبان دارند: دیگر قرار نیست وقت خود را با داستانهای تکراری پیدایش شخصیتها تلف کنیم. استودیوها به این نتیجه رسیدهاند که تماشاگران به خوبی با قهرمانانی مثل سوپرمن یا چهار شگفتانگیز آشنا هستند و اکنون زمان آن رسیده که به این کاراکترها آزادی عمل بیشتری برای روایت داستانهای جذابتر داده شود. این یک تغییر مسیر بزرگ برای ژانری است که سالها به کلیشه روایت ریشهها وابسته بود.
فیلمهای مهمی مانند «کاپیتان آمریکا: دنیای قشنگ نو»، «تاندربولتز»، «سوپرمن» و «چهار شگفتانگیز: قدمهای اول» همگی در یک نقطه مشترک هستند. آنها به جای بازگویی قصههای قدیمی، شخصیتها را در میانه مسیر حرفهای خود به تصویر میکشند. این رویکرد به فیلمسازان اجازه میدهد همزمان هم یک داستان جدید را معرفی کنند و هم دنبالهای بر ماجراهای گذشته بسازند.
دوران طلایی داستانهای پیدایش ابرقهرمانان
زمان همیشه یک عنصر کلیدی در فیلمهای ابرقهرمانی بوده است. در گذشته، تیمهای خلاق آزادی کامل داشتند تا نقطه شروع داستان را خودشان انتخاب کنند. برای مثال فیلم سوپرمن در سال ۱۹۷۸ یک داستان کامل از پیدایش این قهرمان بود در حالی که بتمن محصول ۱۹۸۹ کار خود را از زمانی نامشخص اما در اوایل دوران فعالیتش آغاز میکرد. هر دو رویکرد در زمان خود موفق بودند و به مخاطبان جدید کمک میکردند تا با شخصیتها ارتباط برقرار کنند.
این روند در اوایل دهه ۲۰۰۰ با فیلمهایی مانند دردویل و ایکس من ادامه پیدا کرد. اما پس از موفقیت چشمگیر فیلم بتمن آغاز میکند در سال ۲۰۰۵، کلمه پیدایش به واژه کلیدی هالیوود تبدیل شد. ناگهان همه استودیوها به فکر ساختن فیلمهایی درباره ریشه شخصیتها افتادند. این موج به دنیای ابرقهرمانان نیز رسید و فیلمهایی مانند گرین لنترن، مرد آهنی و کاپیتان آمریکا همگی به روایت داستان پیدایش خود پرداختند.
چرا فیلم های ابرقهرمانی جدید از روایت ریشهها فراری هستند؟
با اینکه داستانهای پیدایش برای معرفی شخصیتهای جدید به مخاطبان ضروری بودند اما برای قهرمانانی که قبلا روی پرده سینما دیده شده بودند یک نقطه ضعف محسوب میشدند. بازگویی این داستانها اغلب با واکنش منفی طرفداران روبرو میشد زیرا تغییرات اعمال شده در آنها برخلاف سنتهای کمیک بوکی بود یا بیش از حد پیچیده و ضعیف از آب درمیآمد. بازسازیهای ناموفقی مانند مرد عنکبوتی شگفتانگیز و چهار شگفتانگیز در دهه ۲۰۱۰، مارول را به بدترین نمونه در این زمینه تبدیل کردند.
به همین دلیل جای تعجب نداشت که مارول تصمیم گرفت نسخه جدید مرد عنکبوتی با بازی تام هالند را بدون هیچ مقدمهای وارد دنیای سینمایی خود کند. هرچند این تصمیم در ابتدا مورد استقبال قرار گرفت اما نبود یک داستان پیدایش مشخص و عدم اشاره به شخصیت عمو بن باعث شد طرفداران احساس کنند چیزی در این نسخه از پیتر پارکر کم است. در نهایت سه گانه بازگشت به خانه به طور پنهانی به یک داستان پیدایش تبدیل شد تا این شخصیت به نسخهای وفادارتر تبدیل شود.
آینده داستانسرایی در دنیای ابرقهرمانان
رویکرد به داستان پیدایش در دهه ۲۰۲۰ تغییر کرده است. بخشی از این تغییر به دلیل نقش پررنگتر سریالهای تلویزیونی در دنیاهای سینمایی است. مارول از چندین سریال خود استفاده کرده تا ریشه شخصیتها را معرفی کند و آنها را برای حضور در فیلمهای بزرگ آماده سازد. از سوی دیگر دیسی به روشهای قدیمی بازگشته و داستان فیلمهای جدیدش را در اوایل دوران فعالیت قهرمانان روایت میکند.
در فیلمهایی مانند بتمن و سوپرمن جدید، قهرمانان حدود دو یا سه سال است که فعالیت میکنند و با وجود داشتن تجربه، هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارند. این رویکرد به دنیای فیلم عمق میبخشد و نشان میدهد که زندگی در شهرهایی مانند گاتهام یا متروپلیس حتی خارج از قاب دوربین نیز جریان دارد. بهنظر میرسد آینده فیلم های ابرقهرمانی جدید در یافتن تعادل میان معرفی شخصیت و روایت یک داستان نو نهفته است؛ رویکردی که امیدواریم ما را از تماشای دوباره مرگ عمو بن یا خانواده وین نجات دهد.