فال حافظ 21 خرداد: دو بیت + دراز کردن دست نیاز به سوی خلق، بدنامی می آورد

فال حافظ تو در این لحظه (فال حافظ 21 خرداد):

سلام الله ما کر اللیالی
و جاوبت المثانی و المثالی

علی وادی الاراک و من علیها
و دار باللوی فوق الرمال

اندوه و ناراحتی دردی را درمان نمی کند و گره از کار بازنخواهد کرد. از خداوند طلب یاری کنید تا اوضاع روحی شما را بهتر کند. عمر طولانی دارید، سعی کنید بیشترین بهره را از روزهای زندگی ببرید.

به تازگی دچار تضرر شده اید اما مطمئن باشید این ضرر از جای دیگر جبران خواهد شد. برای رفع نیازها فقط به درگاه پروردگار بروید و تنها از او یاری بخواهید که دراز کردن دست نیاز به سوی خلق، با خطر بدنامی همراه است.

متن کامل غزل: اینجا

______________________________________

رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:

فال حافظ: دو بیت + مدتی است دچار وهم و رویا شده اید
فال حافظ: دو بیت + هوشیار و زیرک باشید تا به اهداف خود برسید
فال حافظ: دو بیت + دوستان خوبی دارید، قدرشان را بدانید

زندگى شخصى حافظ

بخشی از مقاله دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

از زندگى شخصى ‏حافظ چیزى نمى‏ دانیم؛ علتش این است که کنجکاوى براى ثبت جزئیات زندگى بزرگان، آن مقدار که ‏در نزد خارجى‏ها هست، در ایران وجود نداشته است.

در ایران اثر شخص بیشتر از زندگى شخص مهم است. این جزو سیره و عادت ایرانى‏هاست که به زندگى‏شخصى گوینده یا عالِم توجه نداشته باشند، همان‌طور که اطلاعات ‏اندکى از زندگى ابن‏سینا و رازى و فردوسى داریم. اگر اینان خودشان به ‏چیزى اشاره نمى‏ کردند، دیگران معمولا از سرش مى‏ گذشتند.

دکتر اسلامی ندوشن

حافظ هم از این نوع ‏است. اشاره‏ هاى بسیار اندکى به زندگى خود دارد، از جمله اینکه فرزندش در کودکى مرده است یا به فقر خویش اشاره مى‏ کند و امیدهایى که داشته و چیزهایىر‏که او را شاد یا غمگین مى‏ کرده.

از اینها که بگذریم، دیگر چیزى از زندگى او استنباط نمى ‏شود. مسلماً زندگى فقیرانه‏ اى داشته، اما نه اینکه محتاج باشد: وظیفه‏ گر برسد، مصرفش گل است و نبید! خارج از این موارد، دیگر اطلاعى‏ از زندگى او نداریم.

مى‏ دانیم که زنى داشته و فرزندى و خانه‏ اى محقر و تعدادى ‏کتاب. به طور کلى زندگى ساده و فقیرانه ‏اى داشت. زمانى درسى مى‏ داد. گویا عواید موقوفاتى هم بوده که به کسانى که مدرسان پرداخت مى‏ شد.

حافظ در عصر خودش هم شاخص بود، هم نبود. شاخص بود، چون از اول جوانى در مجلس قوام ‏الدین حسن ـ مستوفى شیراز ـ حضور مى ی‏افت. او مرد ثروتمندى بوده که ‏مجالسی ترتیب مى ‏داد و نخبگانى در آن شرکت مى‏ جستند. حافظ دورانى را به این ‏صورت گذراند.

بعد هر چه جلوتر مى‏ آید، زندگى برایش سخت ‏تر مى‏شود.دوره مبارزالدین دوره‏اى دشوار بود. شیراز درهم و عبوس بود و به اصطلاح ‏امروزى، حکومت پلیسى بر سر کار بود و گزمه ‏ها و شبگردها مزاحم مردم ‏مى‏ شدند.

تا دوران شاه شجاع مى ‏رسد که مقدارى معتدل‏تر بود و آزادى و گشایشى در کار آمد. طبق روایت‏هاى خودش شبها بیدار بود، از ورد سحرى‏ حرف مى ‏زند.

حافظ گوشه‏ نشین بود، درست برعکس طبیعت سعدى. حادثه‌جو نبود. زندگى آرام همراه با گوشه‌نشینى را مى‏ پسندید. سفرى نکرده است جز به یزد که از آن پشیمان شد و زود برگشت و بقیه عمرش را در شیراز گذراند.

فردی درونى است و هر چه بیان کرده، از سرچشمه درون خود و تفکر و شنیده ‏ها و خوانده‏ هایش است. همان مقدار تماسى که با مردم داشته و کتاب‏هایى را که مى‏ خوانده، همه را در درون خودش به ‏ چکیده فکرى تبدیل مى‏ک ند و در غزل جاى م ى‏دهد.

واقعا سرچشمه حافظ درون خودش است. این هم البته روشى است. اشخاص عادتاً از تجربه ‏هاى زیاد و سفرها و معاشرت‏هاى فراوان دانش مى ‏اندوزند و این اطلاعات را به کار مى‏ گیرند. حافظ از نوعى دیگر است. دریافت و شم ‏بسیار نیرومندى داشت که به هر چه برمى ‏خورد، جوهره‏اش را بیرون مى‏کشید و در شعر به کار مى ‏برد.

«حافظ» حافظ قرآن بود. حافظ‌هاى دیگرى هم بودند، خود او چندین جا به این موضوع اشاره دارد و مى‏گوید: «هر چه کردم، ‏همه از دولت قرآن کردم» یا به دعاهاى سحرى و قرآن‌خوانى‏ هاى شبانۀ خود بارها اشاره دارد. او مسلماً در جوانى قرآن را حفظ کرده بود و پیوسته ‏مى‏ خواند و از آن الهام مى ‏گرفت.

به نظر مى‏ آید تکرارى که حافظ از نام ‏قرآن مى‏ کند، یک مقدارى مصلحتى است تا از گزند مدعیان و بدگویان در امان ‏بماند؛ یعنى به آنها بفهماند این طورى که شما به من ایراد مى ‏گیرید و در مبانى ‏اعتقادى من شک مى‏ک نید، نیست، من کسى هستم که حافظ قرآنم؛ قرآن را شفیع مى‏ گیرد تا بفهماند آن‌گونه که مدعیانش‏ فکر مى‏ کنند، نیست.

تصریح مى‏کند: من قرآن‌خوان هستم، حافظ قرآنم، پایبند اصول دینم، دست از سرم بردارید! ما درست نمى‏ دانیم که حافظ این حرفها را تا چه اندازه از روى عقیده مى‏ زند یا از روى مصلحت‏ اندیشى.

از سوى دیگر از لحاظ بلاغى، قرآن سرمشق بزرگی براى وى بود؛ فصاحت قرآن و حالت تأثیرگذارانه‌اش او را در شاعرى یارى مى‏ کرد. حافظ به «تفسیر کشّاف» هم اشاره دارد که تفسیری بلاغى است؛ بنابراین سرمشق شاعرى ‏اش بیش از هر چیزى، قرآن است.

حافظ نشان مى‏ دهد که ایرانى در معتقدات ‏خود دستخوش نوسانى است. دورنگى به خرج دادن، تا حدودى از روى ناچارى ‏است تا بتوان در اجتماع زندگى کرد.

رعب عوام همیشه بر آسمان فکر ایرانى سایه ‏افکنده بوده است. خواص همیشه در ابراز نظراتشان احتیاط به خرج داده ‏اند و این به علت ترس ‏از عوام است.

اینکه حافظ مى گوید: «من نه آنم که ز ابناى عوام اندیشم»، نشان ‏مى ‏دهد این حالت ترس وجود داشته است. مى ‏توان یقین کرد که اگر در جامعه اى ریا جریان داشته باشد، انسان خواه ناخواه ریاورز مى‏ شود و گونه ‏هاى ریا را دیدن و هر روز دیدن، شخص را «ریاشناس» مى ‏کند.

حافظ ‏ریاشناس بزرگی است. به همین جهت یکى از عظیم‏ترین مفاهیم شعرى او «ریا»ست. او مى‏ کوشد ریا را افشا کند. ریا دردى است که همواره در جامعه حضور داشته و تقریباً غزلى از حافظ را نم ى‏توان یافت که اشاره ‏اى به آن نشده باشد.

حافظ

ریاشناسى و ریاستیزى حافظ، محصول بخش بزرگى از تاریخ است؛ اما در آن دوره شدیدتر بود. ریا در دوره ‏هاى مختلف ضعف و شدت داشته و شیراز آن زمان‏ گرفتار این عارضه بود.

در شیراز دورۀ حافظ این تناقض وجود داشت: از یک سو تظاهر به مذهب و حتى خشک‌مقدسى و از سوى دیگر گرایش به ‏آزاداندیشى، حتى ولنگارى و عیش و نوش.

هواى شیراز و فضایش این خاصیت را داشته که مردم را به زندگى شاد دعوت کند. این حالت در فضاى این شهر بیشتر از شهرهاى دیگر بوده و تاریخ هم این موضوع را تا حدى تأیید مى‏ کند. چنین تناقضى در اجتماع بود و حافظ هم در چنین فضایى زندگى ‏مى‏ کرد: «حافظم در مجلسى، دُردى‌کشم در محفلى!» گویى از این مجلس خارج مى ‏شده و به آن مجلس مى‏ رفته. مادر «اینجو» ـ اولین پادشاه معاصر حافظ ـ مجالس مذهبی ترتیب می‌داد و بعدها فاش شد که همو با وزیر وقت ارتباط‌هایى داشته است؛ هر دو کار را مى‏ کرد! حافظ در جایى مى ‏گوید:

صراحى مى‏ کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمى ‏گیرد!

«دفتر» در اینجا باید کتاب مذهبى باشد. از یک طرف گرایش به شادى و باز بودن و عیش، و از طرف دیگر الزامات زندگى و بستگى اجتماع و به‌خصوص ریاورزى حاکمانى که از کمک عوام بهره ‏مند بودند، فضا را دوگانه‌روى مى ‏کرد و حافظ بیانگر چنین ‏فضایى است.

او در حق خود انصاف مى‏ دهد و بارها مى ‏گوید که بعضى کارها را نمى ‏تواند نکند. اهل انصاف است و هر چه هست، مى‏ گوید. سعدى هم چنین ‏است، ولى هیچ کس بیشتر از حافظ به سرزنش خود نپرداخته. خود را به «شید و رزق» متهم مى‏ کند. چون در چنان اجتماعى به آن ناگزیر است:

سیاه‌نامه‏ تر از خود کسى نمى‏بینم
عجب ‏که چون‏ قلمم ‏دود دل به ‏سر نرود

در کار حافظ صداقتی وجود دارد که حرفش را دلنشین مى‏ کند. البته طرز گفتن هم مهم است، و الا حرف تازه ‏اى وجود ندارد. همه حرف ها گفته ‏شده است.

خروج از نسخه موبایل