فال حافظ تو در این لحظه:
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
تفسیر:
راز موفقیت و رسیدن به هدف امیدواری است. توکل به خدا و صبر را جایگزین یاس و ناامیدی کنید و از خداوند طلب یاری نمایید. معشوق راه و رسم عاشقی نمی داند و این باعث آزار شما خواهد شد. عاشقی با ترس و تردید میانه ای ندارد، بهتر است او را رها کرده و بگذارید زمان همه چیز را درست کند.
به زودی ملاقات مهمی در پیش خواهید داشت. به پدر و مادر خود احترام گذاشته و زندگی خود را با حرف های بی اساس خراب نکنید. نگران رقیبان و دشمنان نباشید که به زودی همه آن ها را مغلوب خواهید کرد.
خبر خوبی از مسافر دریافت خواهید کرد.
متن کامل غزل: اینجا
______________________________________
رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + به زودی پاسخ تلاش های خود را می گیرید
فال حافظ : دو بیت + آب رفته به جوی باز نخواهد گشت
فال حافظ : دو بیت + در دوران خوشی از یاد خداوند غافل نشوید
فال حافظ : دو بیت + روزهای جوانی را غنیمت شمرده و از آن لذت ببرید
فال حافظ : دو بیت + کلید رسیدن به موفقیت در 3 چیز است
فال حافظ : دو بیت + بخشش خوب است اما به اندازه
فال حافظ : دو بیت + دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
فال حافظ : دو بیت + این دنیا به هیچکس وفا نکرده است
فال حافظ : دو بیت + آینده خوبی در انتظار شماست
فال حافظ : دو بیت + کینه ها را فراموش کنید
فال حافظ : دو بیت + مدتی است غمگین و اندوهگین هستید
فال حافظ : دو بیت + آن چه جزو سرنوشت شماست را بپذیرید
فال حافظ : دو بیت + قوی باشید و بیشتر دقت کنید
نام و القاب حافظ
نام حافظ، «محمّد» است اما براساس منابع نزدیک به روزگار او، نام و لقب «شَمسُالدّین» و تخلص «حافظ»، تنها عنوانهایی است که در زمان حیاتش به آنها خوانده میشدهاست.
حافظ
تخلّصِ «حافظ» به ادراکِ قلبی او از قرآن و آشنایی و انس صمیمانهٔ بازتابیافته در اشارات و عبارات قرآنیِ منعکس در شعرش اشاره دارد.
وجهِ دیگر لقبِ «حافظ»، «آوازخوان» است که در فرهنگِ ایرانی بهکار رفتهاست؛ چنانکه بهگفتهٔ محمود واصفی در بَدایِعُالْوَقایِع، در هراتِ روزگارِ پایانیِ تیموری، خوانندگان را «حافظ» میخواندهاند.
محمد پادشاه در فرهنگِ آنَنْدراج نیز «حافظ» را از قولِ فارسیان، «مُطرِب و قَوّال» معنا کردهاست.
لقبها و عنوانهایی مانند «خواجه»، «لِسانُالْغِیب»، «تَرجُمانُ الاَسرار»، «مَخزَنُ الْمَعارِفُ السُّبحانیّه»، «مَعدِنُ اللَّطائِفُ الرُّوحانیّه»، «عُمدَةُالْعارفین»، «قُدوَةُالسّالِکین»، «سلطانُ الشُّعراء»، نسبت «شیرازی» و بسیاری دیگر پس از مرگ به او داده شدهاست.
محمّد گُلَندام، از او با عنوانهای «مولانَا الاَعظَم»، «اَلْمرحومُ الشَّهید»، «مَفخَرُ الْعُلَما»، «اُستادُ نَحاریرُ الاُدَبا»، «شمسُ الْمِلَّةِ و الدّین» یاد میکند.
خواجه
برخی پژوهشگران عنوان «خواجه» را بهخاطر آن دانستهاند که او مدتی به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتهاست. این درحالیاست که پیش از او برخی ادیبان، شاعران و عارفان به این عنوان خوانده شدهاند.
لسان الغیب
نامدارترین لقب او «لسانالغیب» است که بهظاهر نخستین بار در نفحات الانس جامی آمدهاست. پس از آن، در آثار برخی از دیگر نویسندگان مانند تذکرةالشعرای دولتشاه — که صد سال پس از حافظ نوشته شده — این لقب ذکر شدهاست.
در نسخهای از دیوان حافظ نیز — که تحتنظر ابوالفتح میرزا فرزند سلطان حسین بایقرا، و با مقدمه و خوشنویسی عبدالله مروارید تصحیح و تنقیح شده — این عنوان برای خود دیوان استفاده شدهاست.
بااینحال، همانطور که دگرگونیها در برخی از نسخههای خطیِ نفحات الانس نشان میدهد، اندکی پس از مرگ حافظ، شاعر و دیوان رابطهٔ تقریباً مترادفی را بر عهده گرفتند و بهجای یکدیگر در توصیف و استدلالات بهکار برده شدند.
این همزیستی با رویکرد سنتیِ عمومی به تاریخ ادبیات و زندگینامه — که تا به امروز زنده ماندهاست — تثبیت شد و باعث تمایزِ بین هویت تاریخیِ یک شاعر و تصویری که از خویشتن در شعرِ خود ترسیم کردهاست — که از نظر ادبیات مدرن، بهاصطلاح «من» یا شخصیتِ شاعر نامیده میشود — شدهاست. این نکته در مطالعهٔ زندگینامهٔ هر شاعر قرون وسطایی از اهمیتِ مداوم برخوردار است.
تبار
نظرات دربارهٔ تبار و نیاکان حافظ گوناگون است. انصاری کازرونی اصالت خاندان حافظ را به عراق عجم رسانده و اهلیتش را رودآور همدان دانستهاست و خود حافظ را زاده و پروردهٔ محلهٔ شیادان شیراز معرفی کردهاست.
اما نزدیک به نیمسده پس از انصاری، فخرالزمانی قزوینی نیاکان حافظ را اهل کوپای اصفهان دانسته و گزارش کرده که در روزگار اتابکان فارس به شیراز مهاجرت نمودهاست.
مادرش نیز از کازرون بوده و در شیراز سکونت داشتهاست.
لقب جدّ حافظ را «غیاثالدین» و لقب پدرش را «بهاءالدین» یا «کمالالدین» یاد کردهاند.
زرینکوب معتقد است که تمامی اطلاعات دربارهٔ پدر و خانوادهٔ حافظ، مبنی بر افسانههاست و حتی وجود روایات مختلف دربارهٔ اصالت پدر حافظ، به این دلیل است که ساکنان شهرهای مختلف سعیداشتهاند از طریق انتساب حافظ به شهرشان، کسب اعتبار کنند.
فخرالزمانی نیز داستانی از والدین و خردسالی حافظ بیان میکند که مورد تأیید هیچ منبع موجود دیگری نیست.
او میگوید پدر حافظ بازرگانی ثروتمند بوده که با همسر کازرونی و فرزندانش در شیراز و در محل دروازهٔ کازرون زندگی میکردهاست و پس از مرگش شیرازهٔ خانواده از هم میگسلد.
هریک از دو پسر بزرگتر به جایی هجرت میکنند و شمسالدین کوچک با مادر در شیراز میماند و روزگار را با تهیدستی میگذرانند.
مادرش بهناچار وی را برای تربیت به فردی میسپارد، اما شمسالدین میگریزد و در نانوایی شاگردی میکند.
در نزدیکی نانوایی مکتبخانهای بوده که سبب ترغیب شمسالدین به تحصیل میشود. او بخشی از درآمدش را برای این کار پرداخت تا مدتی بعد خواندن قرآن و نوشتن فراگرفت.
سجادی میگوید گفتههای فخرالزمانی دربارهٔ شمسالدین و دلبستگیاش به شاعری و احوال متغیر و گوشینشینیاش در آستانهٔ باباکوهی و دیدن علی بن ابیطالب به بشارت سرآمدی فصاحت سخن در خواب، بسیار به افسانههایی شبیه است که دربارهٔ دیگر شاعران نیز آوردهاند؛ اما اینکه پدر شمسالدین را سه پسر بوده، احتمال درستی هست.
ویکنز میگوید تردیدی نیست که در جوانی حق استفاده از عنوان «حافظ» را بهدستآورد که تخلصش شد./ لینک منبع