میزیتو
بلیط هواپیما فلای تودی
آخرین خبرها

فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر امیدبخش (23 فروردین)

تبلیغ در عصر ترکیه

فال حافظ تو در این لحظه از زندگی تو:

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

تفسیر:

به زودی اتفاقات خوبی برایت می افتد؛ برای دوام و بقای نعماتی که نصیبت می شود، با حضرت دوست، بیشتر دوستی کن و بخشی از نعماتی که به تو داده را به بندگانش بده و یاد بگیر دلت بزرگ و دستت گشاده باشد.

متن کامل غزل زیبایت اینجاست: کلیک کن

***************

رازها و فال های بیشتری از حضرت حافظ برای خود یا اطرافیانت می خواهی؟
این چند فال را از دست نده:

فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر و توصیه (۲۲ فروردین)
فال حافظ ؛ دو بیت + دو سطر تفسیر زیبا (۲۱ فروردین)
فال حافظ ؛ دو بیت + دو سطر تفسیر هشدارگونه (۲۰ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر آموزنده (۱۹ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر به زبان ساده (۱۸ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر آگاهی بخش (۱۷ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر گویا (۱۶فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر کاربردی (۱۵ فروردین)
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر ساده (۱۴ فروردین)
______________________________________

بخشی از مقاله حافظ و ندای درون مردم درباره حافظ / دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

پیر حافظ

سخن گفتن از پیر تازگى ندارد. گویندگان و شاعران دیگر هم اعتقاد به ‏پیر داشته ‏اند؛ مرادى بود که چه بسا زمانى را در خدمت او مى‏گ ذراندند، مثل خود مولانا که در خدمت برهان‏ الدین ترمذى بود.

در «پیر»، میزان دانش و معلومات ‏مطرح نبود، بلکه خلوص انسانى و نیرویى درونى مطرح بود. از این‏ جهت به او سر مى‏ سپردند. حافظ در خدمت پیر خاصى نبود، او پیر خود را «پیر مغان» ذکر مى‏ کند. در اغلب مواردى که از پیر یاد کرده، پیر با کلمه «مغان» همراه است. پیر مغان قبل از حافظ هم مورد اشاره بود. در آثار عطار و سنایى به او بر مى‏ خوریم، ولى حافظ دائماً آن را تکرار مى‏ کند و سرسپردگى و اعتقادش را نسبت به او بیان مى‏ دارد. این موضوع تازگى دارد. در واقع دو موضوع ‏هست: یکى تکرار پیر مغان و دیگرى اعتقاد بى‏چون و چرا به او:

گر مرشد من پیر مغان شد، چه تفاوت؟

در هیچ سرى نیست که سرّى ز خدا نیست

بیتهاى دیگر نیز در همین مقوله است:

به مى سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بى‏خبر نبود ز راه و رسم منزلها

حافظ پیر مغان را نماینده خرد جهانى مى ‏داند و ریشه او را به ایران باستان‏ مى ‏رساند. از نظر او پیر کسى است که راهگشاى زندگى و دانندۀ راز است؛ البته فردى تخیلى است. پیر مغان هیچ‏وقت‏ وجود نداشته، زاییده تخیل آرزومند انسانى است. «مغان» یعنى خردى که کهنسال است و به دوران‏هاى دوردست باستانى برمى‏گردد. اگر کلمه مغان نبود، پیر عادى تلقى مى‏شد؛ اما همراه با کلمه مغان، تجسم‏ خرد گذشتگانى مى‏شود که در یک فرد جمع و متراکم شده است.

دکتر اسلامی ندوشن
دکتر اسلامی ندوشن

«رند» هم قبل از حافظ سابقه دارد، ولى حافظ پایگاه خاصى به او بخشیده ‏است. رند حافظ کسى است در کنار پیر مغان، اما او خرد رایج‏ را چندان قبول ندارد و جویندۀ خرد ناب است. رند همه چیز را دیده و آزموده و دیگر سرش کلاه نمى‏رود؛ زیر و بم‏هاى زندگى را مى‏شناسد و نوعى ‏شکاکیت نسبت به همه چیز در اوست. از هیچ کس توقعى ندارد، زیرا انتظار ندارد. خلاصه آنکه به نوعى روشن‏بینى زیرکانه رسیده است. از این روست که کسی‏ نسبت به او نظر همدلانه ندارد و غریب‏وار زندگى مى‏کند. به نظر او انسان در راه‏روشن‏بینى، باید تحمل محرومیت بکند. زبان حال رند حافظ را مى‏توان در این بیت خلاصه کرد:

اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

این نوع اندیشه‏ها، زاییده زمان است؛ نیز زاییده آموخته‏هاى انسانى از تاریخ ‏و تأمل در سرنوشت انسان. همه اینها فردى مثل حافظ را به این راه کشانده تا این نظرات را اتخاذ کند، زمان و محیط بسیار مهم است. «زمان» چیزهایى را براى انسان مطلوب و قابل قبول‏ می‌کند یا نمی‌کند. آنگاه فرد در مقابل آنها واکنش نشان می‌دهد. معلوم است که انسان وقتى‏ چیزى را مى‏بیند که نمى‏پسندد، یا آن را خلاف طبیعتش مى‏بیند، رد مى‏کند و کنار مى‏زند و در برابرش واکنش نشان مى‏دهد.

معنوى ‏اندیش

حافظ به گونه‏اى است که چند نوع مى‏توان از او تعبیر آورد. عده‏اى او را مذهبى مى‏دانند، عده‏اى عرفانى مى‏دانند؛ در مقابل عده‏اى او را بى‏اعتقاد مى‏دانند و گروهى نیز او را خیامى و خوشگذران به حساب مى‏آورند. همه اینها استنباط‌هایى است که از شعر او مى ‏توان بیرون کشید. حافظ البته عارف‏ منش است، ‏ولى عارف یکدستی نیست. مجموعه‏ اى است تلفیقى و چندجانبه.

هیچ ‏اندیشه‏اى را به تنهایى و به‏ طور دربست نپذیرفته است، اندیشه‏هاى گوناگون و گاه‏ متعارض را مطابق طبع خود یافته. عرفان در زمان حافظ، اندیشه مسلطی بود و او چاشنى‏هایى بر آن ‏مى‏افزاید. در عین حال، او انسانى معنوى‏اندیش است و تفکر مادى را رد مى‏کند. هم‏جسم‏گرا و زیباپرست است و هم خیامى ‏اندیش.

حافظ خودش را «درویش» خطاب مى‏کند، اما نه به ‏معناى صوفیانه قضیه، بلکه به معناى بى‏نیاز و آسوده از تعینات دنیوى یا به معناى‏تهیدست. اندیشه‏ها به سراغش مى‏آیند و مى‏روند. با هم جمع مى‏شوند و دوباره ‏پراکنده مى‏گردند. لقب «لسان‏الغیب»ى حافظ سالها بعد به او داده شده است.

علتش روشن است؛ بازمى‏گردد به طرز گفتن او که عبارت است از موسیقى کلام و ابهام در کلمات، سایه‌روشن‏ها و چندمعنایى بودن سخن، به اضافۀ ‏آهنگ بسیار غنى که در شعر او وجود دارد، و نوع کلماتى که به کار مى‏برد چون ‏قدس، ملکوت، فرشته، آسمان و سایر الفاظى که لاهوتى‏منش هستند.

اینها باعث ‏شده است که پرشى در سخن او احساس شود، و کلام رو به عالم بالا داشته باشد. کلام دیگران در جاى خود ساکن است، مانند خواجو، سلمان ساوجى، عراقى و دیگران.

در آنها معناى ثابتى که مرادشان است، از عبارت گرفته مى‏شود؛ ولى وراى ‏آن چیزى نیست. در مورد حافظ ترکیب کلام یک مجموعه جنبندگى ایجاد مى‏کند که رو به صعود دارد.

این چیزى است که احساس مى‏شود، ولى چندان قابل تشریح‏کردن نیست. این ویژگی فقط خاص حافظ است که لفظ و معنا و آهنگ را چنان با هم‏ رایگان کند که حالت فرازمینى در آنها ایجاد شود. مولوى نیز در غزلیات، به سبک دیگرى همین حالت پرّان را پدید مى‏آورد.

لسان‏ الغیب یعنى معنایى وراى معنا عرضه کردن. لسان‏الغیب بودن و «فال» به کار افتادن، هر دو با هم هستند؛ براى اینکه هر کسى ‏مى‏تواند منویات درونى خود را در هر غزلى که از حافظ در برابرش است، بیابد.

گفتار حافظ معمولا نداى امید و ناامیدى است، وعده و وعید، اندوه و شادى، جدایى و وصال، و هر یک از اینها مى‏تواند به وضع روحى فال‏گیرنده جواب بدهد. لسان‏الغیب از جهتى یعنى «غیبگو» و هر غزل حافظ که مفاهیم گوناگونى را در بر دارد، بالاخره یکى از کلماتش مى‏تواند موافق حال فال گیرنده قرار بگیرد.

تصویری خیالی از حافظ
تصویری خیالی از حافظ

موسیقى و اندوه

حافظ و مولوى دو سبک متفاوت دارند. موسیقى حافظ موسیقى حساب‏شده است، مانند موسیقیدانی که از روى «نُت» آهنگ مى‏نوازد. موسیقى کلام‏ مولانا پران و آزاد است و همین حالت طبیعى و نااندیشیده، آهنگ را پدید مى‏ آورد.

منظور این است که حافظ ریاضى‏وار روى موسیقى شعرش کار کرده است، در حالى که مولانا خودجوش و سریع عمل مى‏کند، ما بیشتر با نوع موسیقى حافظ مأنوس هستیم، در حالى که موسیقى کلام مولوى تنها در حالت هیجان‏هاى روانى، ما را همراهى مى‏کند. آهنگ‏هاى مولانا سریع‏تر از ضربان‏هاى درونى ماست.

اندوهى که در حافظ وجود دارد، اندوه تاریخ است: اندوه زمان، اندوه زندگى ‏و اندوه مشکلات زندگى. مقاله‏اى نوشته‌ام با این عنوان که: «چراحافظ گریه مى‏کرد؟» حافظ چند جا از گریه خودش یاد کرده است.

او واقعاً مى‏ نشست و گریه مى‏ کرد. مى‏ گوید: «گریه حافظ چه سنجد پیش استغناى دوست؟» این گریۀ تاریخ است و تراکم گرفتارى‏ها و ناکامى‏هاى قوم ایرانى که جمع شده بود. گذشته از آن، حافظ مى‏خواست با گشایش زندگى کند، ولى در فقر به سر مى‏برد و انواع سرخوردگى‏هایى که براى یک فرد حساس هست، شامل حال او مى‏شد: مشکلات خصوصى، خانوادگى، ناهموارى زمان، سبک‏مایگى و حمق مردم. چیزهاى کوچک و بزرگ، خاصه آنکه حافظ به طور کلى فرد خوش‌بینى نیست.خود را به «آهوى وحشى» تشبیه مى‏ کند: دو تنها و دو سرگردان، دو بى‏ کس!

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. من معلم ۷۵ساله دارای مدرک کارشناسی بامطالعه اشعارنغزشاعران فرهیخته(پیران مغان) فسوس میخورم که چرافشارزندگی درهنگام اشتغال به من مجال مطالعه ندادتابعنوان چاشنی گفتار استفاده نموده وموجب فراگیری بیشتری درفهم بیشتر دانش آموزان شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا