۴ پشیمانی همیشگی والدینی که فرزندان موفق دارند!
کارها و روشهای تربیتیای هست که والدین از انجامش ممکن است پشیمان شوند. این مقاله ۴ پشیمانی رایج والدین را که برگرفته از مصاحبه با ۷۰والد است، برشمرده است.
والدین اغلب نگرانند که آیا دارند کارشان را درست انجام میدهند یا نه. تقریباً اغلب والدین چنین افکاری را مدام نشخوار میکنند. در یک تحقیق از 70پدر و مادر، که فرزندان خیلی موفقی تربیت کرده بودند، درخواست شد از پشیمانیهایشان بگویند.
به گزارش راهنماتو، از این والدین خواسته شد بگویند اگر به عقب برگردند، چه رفتاری را در قبال فرزندانشان انجام نمیدهند. نهایتاً محققان به 4پاسخ رسیدند که اغلب والدین آنها را تکرار کرده بودند. بیایید این پاسخها را مرور کنیم:
1.زیادی روی نمره و دستاورد تمرکز کرده بودند
بسیاری از کارآفرینان آینده، در گذشته دانشآموزان و دانشجویان خوبی بودهاند. برخیشان درس و دانشگاه را تمام کردهاند اما برخی در این حیطه افتضاح عمل کردهاند. بقیه هم یا دانشگاه نرفتهاند یا آن را ترک کردهاند.
منکر اهمیت تحصیلات در موفقیت نیستیم. اما تحصیلاتی که به درد بچهها بخورد. برخی والدین با نگاهی به گذشته، معترف بودند که اگر دوباره به گذشته بر گردند، ترجیح میدهند که فرزندانشان در یک محیط غیرسنتیتر رشد کند، به جای اینکه ساعات طولانی در کلاسهای درس گران حضور پیدا کند و شاد نباشد.
به طور مشابه، بسیاری از والدین به خاطر میآوردند که زیادی به بچهها فشار وارد کردند تا وقت صرف کارهایی که دوست داشتند، نکنند و درعوض، درس بخوانند یا فعالیتهایی انجام دهند که برای تبدیل شدن به رتبه بالای مدرسه لازم بود.
والدین اکنون فهمیده بودند که اگر به بچههایشان اجازه داده بودند 10000ساعت را صرف یادگیری مهارتی کنند که دوست داشتند، در شغل آیندهشان موفقتر میشدند. درحالیکه، بسیاریشان در آن زمان تصور کرده بودند که وقت گذاشتن برای آن فعالیت خاص، هدر دادن وقت است.
2.احساس میکردند که زیادی در کار و زندگی بچههایشان مداخله کرده بودند
والدین میخواهند که بچههایشان در امنیت باشند اما زیادی چسبیدن به بچهها مانع از پرواز آنها میشود. کمترشنیده میشود که والدینی ابراز پشیمانی کنند از اینکه چرا آزادی کمتری به بچههایشان دادند. اما نقطه مقابل این جمله زیاد شنیده میشود. والدین اغلب میگویند: «ای کاش به او اجازه میدادم تا کارهای بیشتری را خودش تنهایی انجام بدهد» یا «احساس بدی دارم که تا زمان دانشگاه استقلال کمی به او دادم» یا «باید خیلی زودتر به آنها فرصت میدادم تا خیلی کارها را خودشان به تنهایی انجام دهند.»
در روانشناسی اصطلاحاتی برای توصیف والدین مداخلهگر وجود دارد: والدین هلیکوپتری که بالای سر فرزندانشان چرخ میزنند و در همه تصمیمات آنها مداخله میکنند؛ والدین جاده صافکن، که جلوتر از فرزندان حرکت میکنند و میخواهند همه موانع و چالشهایی که آن بچه ممکن است با آن مواجه شود را از بین ببرند.
حتی والدینی که گاهی این کار را در حق فرزندانشان انجام داده بودند، پشیمان بودند. آنها میگفتند: «نباید چیزها را برایشان درست میکردم. نباید مسیر را برایشان راحت میکردم. باید خودشان یاد میگرفتند که به تنهایی مسائل را حل کنند.»
با نگاهی به گذشته میگویند که «تابآوری، کلید موفقیت است» و اکنون متوجه شدهاند.
3.ناراحت بودند که به قدر کافی به فرزندانشان مسئولیت نداده بودند
یکی از پشیمانیهای رایج در میان والدین این بود که به قدر کافی به فرزندانشان مسئولیت کارهای خانه را نداده بودند. آنها میگفتند باید بچهها را مجبور میکردیم که حتماً تختشان را مرتب کنند و خودشان مسئول مرتب نگه داشتنِ اتاقشان باشند. باید خودشان لباسهایشان را میشستند یا در ماشین لباسشویی میانداختند. باید گاهی در مرتب کردن باغچه از آنها کمک میگرفتیم. باید از آنها درخواست میشد که در آشپزی کمک کنند.
والدین اغلب این کارها را خودشان انجام میدهند چون احساس میکنند که بچهها خیلی پرمشغله هستند و نمیخواهند بار زیادی به فرزندانشان تحمیل کنند. اما بچهها نیاز دارند که از کودکی با مسئولیتپذیری آشنا شوند تا در بزرگسالی به افرادی بالغ و مسئولیتپذیر تبدیل شوند.
4.پشیمان بودند که ترس از خطرپذیری در فرزندپروری مانع ایجاد کرده بود
بسیاری از والدین میگویند که به بچهها هشدار میدادند خیلی محتاط و مراقب بشاند و همیشه رویکرد «امن» را در پیش بگیرند. همیشه همان مسیری را ادامه دهند که اغلب انجامش دادهاند و برایشان آشناست. آنها پشیمان بودند که بچهها را زیادی «ترسو» بار آوردهاند. آنها پشیمان بودند که چرا بیشتر بچهها را ترغیب نکرده بودند تا مسیرهای جدید را طی کنند. پشیمان بودند که چرا به خاطر نمره پایین، بچهها را سرزنش کردند یا چرا وقتی بچهها میخواستند خطرپذیری کنند، زیادی آنها را مضطرب میکردند.
حالا این والدین فهمیدهاند که بدون خطرپذیری نمیتوان نوآوری کرد. اگر بچهها از شکست بترسند، نمیتوانند خطرپذیری کنند. اما حالا که میدیدند بچههایشان خطرپذیری میکنند، به آنها افتخار میکردند.
سخن آخر
هیچ فردی کامل نیست و هر والدی کاری را انجام میدهد که فکر میکند درستترین کار ممکن است و تا زمانیکه بچهها میدانند دوستشان داریم و داریم همه سعیمان را میکنیم، همه چیز درست است.