فال حافظ تو در این لحظه (فال حافظ 8 فروردین):
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
قناعت پیشگی در زندگی به شما آرامش می دهد، به آن چه در زندگی به دست آورده اید قانع باشید زیرا آبروی تان در خطر است و ممکن است به خاطر خواسته های خام عزت خود را از دست بدهید.
ظاهربین نباشید و درباره دوستان خود بیشتر تحقیق کنید تا آن ها بهتر شناخته و دچار دردسر نشوید. از لحظات زندگی لذت ببرید و غم و اندوه را از دل بیرون کنید.
متن کامل غزل: اینجا
______________________________________
رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + مراقب توطئه چینی بدخواهان باشید
فال حافظ : دو بیت + فراق یار آتش به جان شما انداخته
فال حافظ : دو بیت + از کبر و خودبینی برحذر باشید
دلالتها بر ساختار منسجم در غزلیات حافظ
بخشی از مقاله تیمور مالمیر ؛ دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان
نکتهای که شفیعی کدکنی در مورد حافظ مطرح کرده است، جالب و راهگشاست و با سخن دیگر محققان متفاوت است.
وی معتقد است تنوع و کثرت تقابلها در شعر حافظ نشان دهندة رابطهای است که غالب اجزای مجموعه با یکدیگر دارند که مهمترین عامل انسجامِ ساختِ درونی شعر حافظ است و سبب پیچیده شدن ساخت شعر او شده است (شفیعی کدکنی، 1368: 461) مهمترین پیام حافظ و اندیشة ژرف او رندی است.
یکی از ویژگیهای رندی، دیریابی است تا آنجا که یکی از نویسندگان جدی و پیگیر در زمینة اینکه «حافظ چه میگوید» مینویسد: «کار پاسخ به پرسش حافظ چه میگوید؟ نیز از دیدگاههای گوناگون بهویژه در این دو سه دهه، رونقی بیمانند داشته است، اما با وجود این کوششهای پیگیر دانشورانه و سنجشگرانه به نظر میرسد که نه تنها به فهم روشنی از حافظ نزدیک نشدهایم، بلکه با گذشت زمان بر پیچیدگی و رمز و راز آن افزوده نیز شده است، زیرا دیدگاههای تفسیری دربارة شعر او سخت ناهمساز و چه بسا همستیز است.»
منتها نویسندة مذکور علت این اختلاف و ناروشنی فهم سخن حافظ را بر گردن روزگار ما و مسائل فرهنگی آن قرار داده است (آشوری،1381: 10)، لیکن اگر هم، چنان مواردی در این مسأله دخیل باشد، بخشی از این اختلاف، زادة شعر خود حافظ و ساختار آن است؛ چرا بر سر سایر دیوانهای شعر چنین اختلافی نیست؟
ساختار سخن حافظ به گونهای بوده است که از قدیم مورد اعتراض کسانی واقع شده که سبک او را نشناختهاند. در حقیقت آنچه امروز به اسم انقلاب در غزل مشهور شده و به گونهای تمجید از سخن حافظ تلقی میشود، چنین نیست.
وحدت در ساخت غزل او هست، اما پیچیده است. یکی از اقداماتی که برخی متعصبان قشری برای جبران انتشار اندیشة حافظ انجام دادند، آن بود که باید ابیات را از یکدیگر فرق داد. در نظر اینان «در مقالات حافظ بسیاری از حکم ذایقه و نکات فایقه و کلمات حقه موجود است، لکن در تضاعیف آن خرافات خارج از نطاق شریعت شریفه نیز هست.
مذاق صحیح آن است که بیتی از بیت دیگر فرق داده، سم افعی را تریاق نافع نشمرند، نعمت ذوق را احراز و از اسباب خوف الیم احراز نمایند» (حافظ، 1367: 463). در تبیین ساختار غزل حافظ باید به چند نکته توجه کرد:
1- تکرارها در شعر حافظ، از تکرار کلمات و تکرار قافیه و رد المطلع و تکرار مضمون با تعبیر تازه تا تکرار اندیشة واحد در غزلهای متعدّد در عین ظاهر پراکنده؛
2- عدم جمع دیوان خویش. او که شاعر رسمی است، چه شده که به جمع دیوان خویش نپرداخته است؟ محمد گلندام، جامع دیوان حافظ، علت عدم جمع دیوان توسط حافظ را غیر از گرفتاریها و مشغلة علمی و عرفانی، غدر اهل عصر و ناراستی روزگار برشمرده است (همان: 74-75). این احتیاط حافظ در جمع دیوان برای در امان ماندن از دست ناراستان، یا بهتر بگوییم در امان ماندن شعر خویش از دست ناراستان، از یک جهت با توجیه هنری برای امکان دستکاری و وسواس او در تراش آن حکایت دارد و از جهت دیگر، این پراکندگی با ساختار شعر او تطابق دارد و بخشی از رندی اوست؛
3- وجود انواع ایهام در شعر حافظ نیز با ساختار شعر او متناسب است؛ یعنی وجود طنز و ایهام در شعر او با ساختار شعرش تناسب دارد. ساختار شعر او را چنان تصور کردهاند که هر بیتی مستقل است. در آن صورت، تناسب ایهام و طنز در شعر او و وفور اینها بیهوده میبود. به نظر میرسد ساختار پیچیدۀ شعر حافظ به گونهای لغزان است و موجب میشود نوعی ایهام و احیاناً ابهام در شعرش یا خوانش شعرش جلوه کند.
در دورة حافظ از قالبهای رایج شعر، بیشتر غزل رونق داشت و طبیعی بود که بار دیگر قالبهای شعر را نیز بر آن حمل کنند. بدین صورت بود که غزل تنوع مضمونی یافت، اما تنوع مضمون همواره موجب ساختار گسسته نمیشود. میتوان در غزل، انواع مضامین را گنجاند و به کمک نشانههای آشکار هر مضمون را با دیگری پیوند داد.
در شعر امثال حافظ، برخی موارد وجود دارد که تنوع هست، لیکن نشانههای پیوند آشکار نیز وجود دارد، یا مسائل و مضامین متعدّد هست، اما پیوستگی به گونهای است که ساختار شعر را کاملاً ساده و پیوسته نشان میدهد.
مثل اینکه وقتی حافظ در قالب غزل به وصف میپردازد و مرادش از وصف اظهار شادمانی و نوعی حقگزاری است، سخن او ساختاری کاملاً پیوسته و ساده دارد؛ مثل غزل 309 تصحیح قزوینی با مطلعِ (عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام// مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام)، گویی ساختار پیچیده ویژة افکار و اندیشههایی غیر از وصف است.
آشوری به بحث پیوستگی و ناپیوستگی بیتهای غزلهای حافظ اشاره کرده است و از تلاش مسعود فرزاد برای ایجاد پیوستگی در غزل حافظ یاد کرده است که وی خواسته با توجه به اصلاح دستبرد کاتبان در جابهجایی ابیات، غزلها را منظم سازد و بنا به گفتة ایشان و البته غالب کسانی که به کار فرزاد نگریستهاند، در کار خود توفیق نیافته است (آشوری،1381: 25).
منتها ما اعتقادی به اصلاح دستبرد کاتبان برای رعایت نظم غزلها نداریم. ممکن است برخی جابهجاییها در نظم ابیات، بر اثر بیدقتی یا با غرض خاص صورت گرفته باشد و با مقابلة نسخهها بتوانیم نظم غزلها را حافظانه سازیم، اما مسلماً درصد این موارد بسیار اندک است و چنانکه هروی بر مسعود فرزاد خرده گرفته است، این جابهجا کردن ابیات مبتنی بر سندی نیست (هروی،1368: 10).
این کار فرزاد خود نتیجة همان تصور گسستگی و ناپیوستگی معنایی غزلهاست؛ منتها مبنا برای کاری دیگر شده که این گسست را اصلاح کند. اساساً ناپیوستگی نیست که کسی بخواهد برای اصلاح آن روشی پیشنهاد کند.
مسلماً هر متنی – آن هم متن هنری مقبول- منسجم است، مگر نقیض آن اثبات شود، لیکن ویژگی بنیادی شعر حافظ در همین ظاهر گسسته است که البته دلالت بر پیچیدگی ساختار آن میکند، نه اینکه واقعاً گسسته باشد. کسانی که خواستهاند با تغییر شمارۀ ابیات، این ساختار را سر راست کنند، سبک حافظ را از بین بردهاند، و شکست آنان نیز از همین بوده است. سلیم نیساری با توجه به همین دیدگاه فرزاد و کوشش او برای نظم و توالی ابیات حافظ مینویسد:
«در غزل به این سبب که معمولاً و در غالب موارد هر بیت حاوی مضمون مستقل میباشد، پس و پیش بودن ابیات چندان خللی به ترکیب غزل وارد نمیسازد.» (نیساری،1367: 26).
ایشان تنوع در هیأت توالی ابیات هر غزل را معلول حذف، پس و پیش افتادن تصادفی ابیات، پس و پیش افتادن مصرعها و درج ابیات اضافی بهوسیلة کاتبان میدانند (همان:27-28).
این موارد، به جای خود تماماً هست، لیکن چگونه باید این نظم و توالی درست شود و با چه معیاری باید مصحّح دریابد که نظم درست و توالی ابیات چگونه است؛ خصوصاً با حکم نویسنده در مورد استقلال ابیات در غزل، نه تنها امکان پذیر نیست، بلکه بیهوده است، در حالی که خود ایشان اذعان کردهاند که این عدم توالی از کاتب است، بنابراین، ضرورت تبیین مسألة وحدت غزل حافظ ضروری است.
ممکن است کاتبان، ساختار ابیات را بر هم زده باشند. همچنین ممکن است ظاهر غزلهای حافظ انسجام معنایی را جلوه ندهد و البته، این هم از عوامل متعدّدی ناشی شده است، ولی آنچه هست، این عدم انسجام، ظاهری است؛ ابیاتی که مستقل نموده شده، مستقل نیستند، بلکه نوعی بیان هنری است.
اندیشة حافظ و زمانهای که حافظ در آن به سر میبرد، باعث ایجاد چنین شکل گفتاری گشته است. زمانه فقط سبب ایجاد ایهام و طنز نگشته، بلکه یکی دیگر از مصداقهای آن ایجاد شیوههای مختلف گفتار است که برخی به سبب عدم درک، آن را استقلال ابیات خواندهاند.
خرّمشاهی کلام حافظ را در نظم پریشان، متأثر از قرآن شمرده است که در هر سوره موضوعهای مختلف گنجانده شده است. محققی دیگر کوشیده است اثبات کند که کثرت مضمون در قرآن کریم ظاهری است و هر سوره در بطن خود دارای وحدت است وگر نه، جمع آیات در سورهها ضرورت نداشت. همچنین شیوة عرضة متنوع موضوعها و در عین حال، هماهنگ آیات سور قرآنی را «قاعدة استطراد» شمرده است و دربارۀ آن مینویسد:
«استطراد آن است که گوینده بهخاطر وجود مناسبتی در سخن، به آرامی از موضوع اصلی، کلام را انتقال داده، پس از تشریح و تبیین آن، پس از مدتی به خلاف موضوع اصلی سخن بازگردد و این شیوه را با حفظ تنوع و طراوت ارائة مطلب، بدون آنکه به پریشان گویی گرفتار شود، ادامه دهد.
فهم پیام اصلی گوینده، مرهون کشف استطرادها و جداسازی اجمالی آنها از هدف اصلی است» (گلجانی، 1379: 494) در خصوص حافظ نیز وضع به همین شکل است.
حافظ یک سخن اصلی دارد؛ آنگاه برای آن مصداقی میآورد. گاهی نیز در دل مصداق، به سخنی دیگر میرسد، آنگاه مصداقی برای آن میآورد، گاهی نیز- البته نسبت به قبلی بیشتر- نسبت به سخن اصلی خود چند مسأله را در نظر دارد، مثل مصداق، عوارض، شیوۀ مقابله و راهکار یا اظهار نومیدی.
در این موارد، ساختار غزل حافظ بدین صورت است که نخست معنی یا مضمونی را طرح میکند و سپس مصداقهای آن را بر میشمارد. آن گاه نتیجه یا عوارض مصداقها یا اصل مضمون را بیان میکند یا اینکه گاهی روش مبارزه یا مصداقهایی از آن را طرح میکند.