فال حافظ تو در این لحظه از زندگی:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
تفسیر:
انسان مصممی به نظر می رسی، این خوب است اما با اراده بودن به معنای یک دنده بودن و مشورت ناپذیر بودن نیست. در عین حال، مراقب دوست نماهایی باش که برایت دام چیده اند.
غزل زیبای فال را اینجا بخوان.
________________________________________
رازها و فال های بیشتری از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + کمتر حرف بزن
فال حافظ : دو بیت + سختی ها رو به پایان است
فال حافظ : دو بیت + روزگار روی خوشش را به تو نشان می دهد
فال حافظ : دو بیت + دو هشدار مهم
فال حافظ : دو بیت + یک ارتقاء جایگاه دلنشین که در انتطار توست
فال حافظ ؛ دو بیت + یک تفسیر حکیمانه از لسان الغیب
فال حافظ ؛ دو بیت + دو روی سکه که برایت عیان می شود
فال حافظ : دو بیت جالب که کمتر شنیده ای + تفسیر دو سطری
فال حافظ : دو بیت و دو سطر تفسیر پندآموز
فال حافظ : دو بیت + دو سطر تفسیر مسرت بخش
گزیده از سخنان استاد حسن بلخاری در آیین بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی
– یکی از مفاهیم مهم در اندیشه جناب حافظ، بحثی است که وی در باب علم الجمال یا استحسان یا به تعبیر فرنگی آن استتیک یا زیباشناسی دارند.
حافظ بنا به روایت معززی که محتمل محمد گل اندام در نخستین دیوان جمع شده از آثارش اشعار وی آورده اورا چنین نامیده است: و بی تکلف مخلص این کلمات و متخصص این مقدمات، ذات ملک سماوات، مولانا الاعظم الشهید و السعید، مفخر العلما ، استاد الادبا، معدن لطائف روحانیه، مخزن المعارف الصبحانیه، شمس المله و الدین، محمد الحافظ شیرازی… این را محمد گل اندام میآورد.
یا مثلا در ادامه میگوید که: اما به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب، به جمع اشتات غزلیات نپرداخت… بعد میگوید من چنین کاری را انجام دادم و این غزلیات پراکنده را جمع آوری کردم.
-مقصودم اشاره به این جایگاه بیبدیل و بلند حضرت حافظ در مسئله عرفان، حکمت و نکات قرآنیه است که به تعبیرخودش، هیچ کس در عالم چون من نتوانست لطائف حکمی و نکات قرآنی را جمع کند… بربنیاد این معنا و مبنا میتوان در دیوان او سراغ برخی از مفاهیم بسیار مطرح در حوزه حکمت و عرفان اسلامی را سراغ گرفت و جستوجو کرد. یکی از این مباحث بربنیاد غزلی که است که بحث علم الجمال یا همان استتیک به تعبیر فرنگیها را مطرح کرده و میگوید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
ما در بحث استتیک یا زیباییشناسی با یک سوال بسیار بنیادی از نخستین تاملات در باب زیبایی تا به امروز روبهرو هستیم. از نخستین تاملاتی که جناب افلاطون در برخی از رسالههای خود مثل «هیپیاس بزرگ» با عنوان زیبا چیست شروع کرد تا به امروز که متفکران مختلف در حوزه زیبایی، حقیقت و ماهیت آن مطالب بسیار گفته اند و نوشتهاند.
– اصولا در فلسفه هنر بحث زیباییشناسی یا زیباشناسی یکی از بنیادیترین مباحث است. در حوزه علم الجمال یا زیباییشناسی یک سوال بسیار بنیادین وجود دارد که بارها در مباحث مختلف به آن اشاره کردهام.
اینکه زیبایی یک کیفیت نفسانی مستتر در نفس و از جمله خواص جوهری و ذاتی نفس است یا اینکه مجموعه عوامل یا عناصری است خارج از نفس و ذهن، در حوزه اعیان و امور واقع؟!
به عبارتی زیبایی امری است که از ذهن اندیشنده یا به قول فلاسفه غربی «سوبژه» ظاهر و صادر میشود؛ یا نه، یکسری از عوامل و عناصر مشخص مثل تقارن ، توازن و هارمونی در جهان خارج است بر بنیاد مثلا تناسب طلایی که اگر اینها را یک جا قرار بدهید زیبایی حاصل میشود.
در وجه دوم، زیبایی ابژکتیو است. یعنی به امور عینی و صفت امور عینی مثل هارمونی برمیگردد. در موضع اول سوژه محور است.
لذا، این سوال بنیادین در حوزه زیبایی همچنان وجود دارد که زیبایی یک امر ذهنی و متعلق به نفس و یک کیفیت نفسانی است یا یک امری عینی و متعلق به عناصر واقعی یا عینی است.
بیت اول غزلی که خواندم به صورت بسیار صریح اشاره می کند که نگاه زیبایی و زیبانگر حضرت حافظ یک نگاه کاملا درونی است.
بنا به این معنا ازنظر او زیبایی یا حسننگری یا جمال و جلالنگری، اولا و با ذات ساطع از حضرت جان و حضرت دل است. بنابراین امری کاملا سوژه محور است؛ امری ذهنی و درونی و یا همان کیفیت نفسانی است.
درحقیقت سوژه محوری حضرت حافظ، یکی از خصوصیات ممتاز نگره عرفانیِ عرفا است. به همین دلیل است که برخی عرفا، انا الحق، «سبحانی ما اعظم شانی» و «لیس فی جبتی الا الله» میگویند.
نکته دوم، استفاده از این معنا در رسیدن به یک تئوری فوقالعاده ناب است. یا تعبیر ناب از سابژکتیویته زیباییشناسی حافظ . یک امر ویژه که اتفاقا فوق العاده با سوژه محوری در غرب متفاوت است.
درحقیقت بنیاد غزل حافظ که مطلع آن را قرائت کردم سوژه محوری یا اعتقاد به فاعلیت و خلاقیت انسان است. مثل همان مفهوم عمیقی که مثلا در اگزیستانسیالیسم وجود دارد که شخص به دنبال تحقق اگزیستانس خودش باید باشد.
اینجا جناب حافظ ، فاعلیت و خلاقیت انسان را در متن این غزل فریاد میکند و به نحوی به این فاعلیت انسان که هستی را به انقیاد او درمی آورد، ایمان و اعتقاد دارد. اگر از این منظر به این غزل بنگریم، به مثابه تبیین و بیانی بلند از برای اعتقاد حضرت حافظ به سوژه محوری و به فاعلیت و خلاقیت حضرت انسان خواهد بود.
فوقالعاده مهم است که حافظ این مصرع را با «منم» شروع میکند: «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن…» البته سابژکتیویته ای که در متن این شعر و این غزل وجود دارد، متفاوت با کژیتوی دکارت است اما هر دو دراینکه این «من» میتواند یک «من» آغازگر بنیادگر باشد مشترکند.
بنابراین «منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالودم به بد دیدن» همان سابژکتیویته خاص در حوزه زیبایی و علم الجمال است که به آن اشاره کردم.
در ادامه این غزل شاهدیم که این «من» فاعل اندیشنده خلاق ، چنان با هستی که جلوه جلال و جمال حق است درهم میآمیزد که نوعی سوژهگی مغروق در ابژه یعنی هستی و بعد ابژه جاری در روح سوژه یا آن فعالیت حاصل میشود. به عبارتی مرز میان ناظر و منظور برداشته میشود.
این مرز فارق است و این هنگامی ممکن است که شخص سوبژه در نوعی دیالوگ با عالم؛ در عین حال که به سوبژگی خودش ایمان دارد خود را ابژه یک حقیقت بزرگ میپندارد و که آن ابژه خداست. بنابراین وقتی از سوژه محوری در اندیشه حافظ صحبت میکنیم منظور سوژه خودمختار و خود بنیاد نیست.
بلکه منظور آن فاعلیتی است که در عین اقرار و فریاد رسای این فاعلیت، خود را حقیقت ابژه یک سوبژه حقیقی میداند. این فوقالعاده مهم است و همین یک نگره ویژه زیباشناسی را در قلمرو عرفان ما ایجاد میکند.