فال حافظ تو در این لحظه (فال حافظ 10 بهمن):
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
قدر خود را بدانید و اعتماد به نفس خود را حفظ کنید. خودکمتربینی از موانع اصلی برای رسیدن به اهداف و آرزوها است. شما هم با سعی و تلاش می توانید دستاوردهای بزرگی کسب کنید و به مقام بالا برسید.
برای رسیدن به خواسته ها تلاش کنید و امید خود را از دست ندهید. همواره به یاد خداوند باشید و نماز و عبادت را فراموش نکنید.
متن کامل غزل: اینجا
______________________________________
رازها و فال های بیشتر از حضرت حافظ:
فال حافظ : دو بیت + دروغ و دورویی عاقبت خوشی ندارد
فال حافظ : دو بیت + از نگرانی و تشویش دوری کنید
فال حافظ : دو بیت + خدا را عبادت کنید که آرامش دل نزد اوست
چرا به حافظ لسان الغیب* می گویند
چون حافظ از دنیا برفت مردم آن روز به تکفیر او پرداخته و او را باده گسار و ضد دین خطاب کرده و بر آن شدند تا از به خاک سپاری پیکر او در مصلای شهر شیراز ممانعت به عمل بیاورند. حتی در میان این افراد، مفتی شهر نیز وجود داشت که به شدت با حافظ مخالفت می ورزید.
مصلی، مکانی در شمال شهر شیراز بود – هست – که از ساحل شمالی رودخانهٔ خرمدره در شمال دروازهاصفهان فعلی آغاز میشده و تا دامنهٔ کوه چهل مقام امتداد مییافتهاست.
این مکان از قدیم مورد احترام مردم شیراز بوده تا جایی که بسیاری از مردم، رسوماتی مانند نماز جماعت، نماز عید فطر و قربان را در این مکان خوش آبوهوا بهجا میآوردند و عدهای نیز مردگان خود را برای آمرزش، در این مکان به خاک میسپردند و بخشی از این منطقه به گورستان عمومی تبدیل شد.
مخالفان خاک سپاری حافظ در این منطقه، در واقع، آنها عده ای بودند که از دین، فقط به ظواهر اکتفا می کردند و در سخن حافظ نیز، فقط متوجه ظاهر بودند و از عمق مفاهیم او خبری نداشتند. این افراد که قشری مذهب هستند، در همه ادوار وجود داشته اند و تفسیر آنها از دین، صرفا در بسندگی به ظواهر شریعت است و هر گونه تفسیر و روزامدی دین را بر نمی تابند.
چون عدهای از بزرگان و دانایان شهر با این رفتار مردم مخالف بودند و آنها را نهی می نمودند سرانجام متفق القول شدند تا از کتاب خود او استخارهای بزنند و هرچه از معنای شعر او بدست آمد به آن عمل کنند.
باری کتاب حافظ را آوردند و آن را به دست کودکی دادند تا به صورت اتفاقی باز کند و شعری را بیرون بیاورد، کودک هم کتاب حافظ را گرفت و آنرا گشود و بدست شخصی داد تا بخواند.
شعر شماره ۸۰ از کتاب حافظ بیرون آمد که:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات بَرَندت به بهشت
بعضی از نویسندگان هم نوشته اند این شعر آمد:
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که اگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناهست، می رود به بهشت
در اینجا بود که دهان مردم از این شعر باز ماند و از کار خود پشیمان گشته و نظر به تدفین پیکر پاک حافظ در شیراز و مصلی داده شد.
از همان روز بود که لقب “لسان الغیب” یا زبان جادویی و حرفهای نگفته به حافظ داده شد.
پی نوشت:
* لسان الغیب. [ ل ِ نُل ْ غ َ ] ( ع اِ مرکب ) زبان نهان. || آنکه اسرار نهانی و پنهان گوید. || ( اِخ ) لقب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی. رجوع به حافظ شود. || نامی است که به دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازی داده اند بعلت تفأل ها که با آن کنند و گویند با واقع مطابقت کند.