4 افسانۀ غیرواقعی دربارۀ گرگها
در این مطلب رایجترین سوءتفاهمها درباره گرگها را میخوانید؛ جانوری که نامش در طول تاریخ با افسانه و ترس گره خورده است.
افسانههای مربوط به گرگها که برخی از آنها واقعی و بسیاری از آنها ساختگی هستند، هزاران سال است که به داستانهای عامیانه جان بخشیدهاند.
این داستانها در طول زمان تغییراتی کردهاند، اما بزرگترین سگسان جهان به ناچار اغلب اوقات با جبههگیریهای منفی به تصویر کشیده شده است.
مثلا ایالت وایومینگ آمریکا با اینکه خانه بیش از ۳۵۰ گرگ به عنوان بخشی از اکوسیستم بزرگ یِلوستون است، به عنوان یک ایالت گرگدوست شناختهشده نیست. عکسهای زیادی از شکار و کشتار گرگها در این ایالت بارها در رسانهها منتشر شدهاند به طوری که حتی اعتراضات بینالمللی را نیز برانگیختهاند.
در بسیاری از موارد، اسطورهشناسی ریشهدار گرگها به عنوان شخصیتهای بد میتواند منجر به سوءتفاهمهای گستردهتر شود. جغرافیای ملی (National Geographic) از نسویک (کارشناس حیات وحش) و محققان دیگر خواسته تا برخی از رایجترین افسانههای گرگ را معرفی کنند.
گرگی در پارک ملی یلوستون، کلاغها را میترساند. این پارک زیستگاه حداقل 120 گرگ است.
افسانه ۱: گرگها برای تفریح میکشند
هیچ محقق گرگی ادعا نمیکند احساسات یک گرگ وحشی را درک میکند، اما این ایده که گرگها محض سرگرمی میکشند، مبتنی بر واقعیت نیست.
به گفته کِن میلز، زیستشناس گرگ: «آنها دوندههای لاغر ماراتن هستند. آنها برای یافتن طعمۀ آسیبپذیر، باید زمینهای زیادی را طی کنند و سپس آن را با دهان خود بگیرند و آن را بکُشند. این کار آسانی نیست.»
علاوه بر این، شکار طعمههای بزرگ مانند گوزن شمالی بسیار خطرناک است. کیرا کَسِدی، محقق پروژه گرگ یلوستون، یکی از طولانیترین و دقیقترین مطالعات گرگ در جهان، میگوید: «یلوستون، جایی که انسانها نمیتوانند گرگها را شکار کنند، جراحات ناشی از شکار حیوانات بزرگ دومین عامل مرگ و میر گوشتخواران است».
کَسِدی میگوید: «درصد کمی (۱۰-۲۰ درصد) از تلاشهای شکار گلههای گرگ موفقیتآمیز است و از آنجا که تضمینی برای یافتن غذا وجود ندارد، اگر طعمه قابلدسترس پیدا کنند، آن را میکشند.»
گرگها بارها و بارها به سراغ لاشه میروند مگر اینکه به واسطه افراد یا دستههای دیگر گرگ ناچار به فرار شوند.
میلز در ۲۳ سال کارش با گرگها در وایومینگ، میشیگان، آنتاریو و نیومکزیکو، تنها با یکی دو مورد برخورد کرده که در آنها، گرگها بیش از توان خوردنشان، حیوانات را کشته باشند، از جمله ماجرای کشتن ۱۹ گوزن توسط یک گله گرگ در وایومینگ.
گرگها بقایای یک گاومیش را میخورند. رونان دونوان عکاس برای گرفتن این تصویر، یک دوربین را داخل لاشه قرار داده است. گله گرها به مدت یک ماه جسته و گریخته به سراغ این لاشه آمدند.
افسانه ۲: گرگها ناجیان اکوسیستم هستند
از زمانی که دانشمندان در دهه ۱۹۹۰ گرگها را مجدداً به پارک ملی یلوستون بازگرداندند، مفهوم آبشار غذایی به قوت خود باقی مانده است. ایده اصلی این مفهوم این است که وقتی گرگها دیگر در یک محوطه زندگی نکنند، جانوران سمدار مانند گوزن شمالی، آهو و موس فراوان میشوند و به مراتع، دامنه کوهها و مناطق تالابی آسیب میرسانند. با این حال تحقیقات اخیر نشان میدهد داستان به این سادگی نیست.
بر اساس تحقیقات منتشرشده در اوایل سال جاری، اکوسیستمهایی مانند یلوستون پس از حذف گرگها (و خرسهای گریزلی) چنان تغییر کردهاند که حداقل در برخی مکانها نمیشود با بازگرداندن این شکارچیان، محیط را به حالت قبل بازگرداند.
این کار، بر اساس ۲۰ سال تحقیق در یلوستون، نشان داد چشمانداز در وضعیت پایدار تناوبی است و به حالت قبلی خود بازنگشته است.
کَسِدی میگوید: «گرگها جزء مهمی از یک اکوسیستم سالم هستند، اما حضور آنها تنها عامل حیاتی در سلامت، ثبات یا انعطافپذیری یک منطقه نیست.»
افسانه ۳: گرگها به مردم حمله میکنند
در فیلمهای کودکانهای مانند یخزده (۲۰۱۳) و دیو و دلبر، گرگها برای مردم خطرناک هستند، اما در واقعیت، حمله گرگ به انسان بسیار نادر است. در قرن گذشته، فقط دو نفر در آمریکای شمالی در برخورد با گرگها جان خود را از دست دادهاند. در حالی که، رعد و برق سالانه حدود ۲۸ آمریکایی را میکشد.
گرگهای خاکستری در بخش شمالی کره زمین، از ایالات متحده و کانادا گرفته تا اروپا و آسیا زندگی میکنند و حمله به انسان در این محیطها نادر است.
کَسِدی میگوید: «تجربه من این است که آنها از مردم بسیار میترسند یا اینکه به قدری محتاط شدهاند که بیشتر مردم حتی یک گرگ هم نمیبینند.»
افسانه ۴: اگر به گرگها فرصت داده شود، گلههای وحشی را لت و پار میکنند
گرگهای خاکستری آمریکای شمالی و طعمههای آنها، عمدتاً جانوران سمدار بزرگی مانند آهو، گوزن شمالی، موس و گاومیش کوهاندار امریکایی، دهها هزار سال است که با هم تکامل یافتهاند. همانطور که گرگها در شکار بهتر شدند، گوزنها نیز در دفاع و فرار بهتر شدند.
کسدی میگوید: «این تکامل بهم پیوسته و شگفتانگیز، دلیل بزرگ، سریع و باهوش شدن گونههای طعمه مانند گوزن شمالی است. احتمال کشته شدن هر تک گوزنی که این ویژگیها را نداشته باشد، بیشتر میشود و بنابراین احتمال انتقال ژنهایش کمتر میشود.»
این سگسانان با نام مستعار «گرگهای دریایی» در سواحل ناهموار بریتیش کلمبیا زندگی میکنند و از ماهیها و دیگر جانداران دریایی تغذیه میکنند.
همین موضوع در مورد گرگهای خاکستری هم صدق میکند، چرا که هر دو گونه در یک مسابقه تسلیحاتی تکاملی با هم رقابت میکنند که در آن، یک موجود نسبت به دیگری برتری مییابد.
در مناطقی که گونههای طعمه به دلیل بیماری یا رشد جمعیتهای انسانی کاهش مییابند، گرگها تولههای کمتری پرورش میدهند، تولههای بیشتری را از دست میدهند یا گسترش مییابند و به دنبال منابع غذایی جدید میگردند.
نسویک میگوید فرقی نمیکند مردم درباره گرگها چه فکری میکنند، آنها صرفاً گونهای در طبیعت هستند که مانند ما میخواهند شکمشان را سیر کنند.